نویسنده ای در حرم سکوت·۱ روز پیشولی این چای تو بود که مرا از خویش شُست...به نام مهربانترینوقتی رسیدم و نگاهم به گنبدت افتاد،گویی زمان ایستاد.باد در گلدستهها خوابید،نه صدای نقارهای شنیدم،نه ردِّ زائری دیدم.فقط…
نویسنده ای در حرم سکوت·۵ روز پیشبرادری و برابریبه نام خداپارت بیست و سوممسجدالنبی که به دست پیامبر و مهاجران و انصار ساخته شد، نه تنها جایگاه نماز، بلکه پناهگاه یتیمان، مدرسهی علم و سنگ…
نویسنده ای در حرم سکوت·۷ روز پیشاز مکه تا مدینهبه نام خداپارت بیست و دومهمزمان با هجرت پیامبر، مسلمانان که از آزار مشرکان به ستوه آمده بودند، گروهگروه و پنهانی، مکه را به قصد مدینه ترک…
نویسنده ای در حرم سکوت·۸ روز پیشهجرت: تولد امّتبه نام خداپارت بیست و یکمجستجوی شبانه روزی مشرکان برای یافتن پیامبر به بن بست رسید.پیامبر رو به ابوبکر فرمود:«اکنون زمان آن رسیده که به سوی…
نویسنده ای در حرم سکوت·۹ روز پیشلیلةالمبیتبه نام خداپارت بیستماما مشرکان نمیدانستند که در همان لحظهای که نقشهی شوم خود را در تاریکی میریزند، فرشتگان وحی، پردههای غیب را کنار زد…
نویسنده ای در حرم سکوت·۱۰ روز پیشسفر با مسافر غیرمنتظرهبه نام خداما اهل شمالیم، بین مردمی که رمهدارن و ییلاق و قشلاق، ریتم زندگیشونه. البته بگم ما خودمون دام نداریم، ولی تو آغوش کوه زیبایی که ا…
نویسنده ای در حرم سکوت·۱۲ روز پیشدختر بابابه نام خداپارت هجدهمدواندوان، در پیچوخم کوچههای سنگفرش مکه دوید. پاهای کوچکش بر زمین میلغزید و زانوهایش زخمی میشد، اما باز برمیخاست…