ویرگول
ورودثبت نام
حسام
حسام
حسام
حسام
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

ماه نقره ای من ?

هرکس معشوق خودرا به طریقی میکشد یکی با یک نگاه، دیگری با حرف هایش و ترسو با یک بوسه؛ کسی در جوانی و دیگری در پیری، یکی با دست های آلوده به شهوت یکی با دست های طلایی، دیگری به اندازه عشق نمیورزد، یکی عاشق را میفروشد و یکی معشوق را میخرد.

بعضیها بعداز کشتنش میگریند، بعضیها میخندند

از همه مهربانتر اوست که با چاقو میکشد

تنی که با چاقو کشته شود زودتر سرد میشود...


از تو و برای تو نوشتن کار ساده ای نیست تو زیباتر از اونی که بشه توی پیچ و تاب خطوط کلمات تصورت کرد.احساست بزرگتر از اونه که بخوام در قالب جمله ها نشون بدم.این اولین باریه که دلتنگی هامو مینویسم اولین باره که احساسمو یه جایی بیرون از خودم جامیدم چون کاریه که تو میکردی این اولین بار هم برای توباشه مثل خیلی از اولین های دیگم.

میدونید دلتنگی فقط برای کسایی که میمیرن نیست برای همه کسایی که فکر میکنی الان باید کنارت باشن ولی نیستن حتی اونایی که میتونستن با کیلومتر ها فاصله کنارت باشن، اونایی که حتی وقتی توی بغلشون باشی اینقد دلتنگشونی که میخای بازم نزدیکتر بشی اونقدری که بخای باهاشون یکی بشی دلتنگی برای همه لحظات خوب و بدیه که میخای تکرارش کنی ولی اندازه یه خاطره بیشتر نمونده.

وقتایی که دلم برات تنگ میشه انگار یه جنگل وسط سینم میسوزه ولی این جنگل من هر دفعه چشم امیدش به ابریه که شاید بالای سرش بباره ولی این بار این ابر دل من چشمای خیسیه که هر لحظه میخاد خنده های تورو جلوی خودش ببینه همیشه دلم میخواست مثل توی فیلما عاشق بشم حتی اگرم اخر فیلم باهم زندگی نکنیم باهم بمیریم??

عاشقی انگار قسمت آدماس تو انتخابش نمیکنی ولی هردفعه اونو ترجیح میدی اونم یکیه مثل بقیه، همونکاریو میکنه که خیلیا میکنن شاید حتی اذیتت کنه، بت آسیب بزنه ولی آزارشم با جون و دل میخری بیخود نبود به اونیکه عاشق لیلی شده بود میگفتن مجنون...


دوریِ بین من و تو، دوریِ باغ و تماشاست
دوریِ بین من و تو، دوریِ ماهی و دریاست



هنوزم مثل روزای اول آشناییمون برات ذوق میکنم?

هنوزم شب قبل خوابیدنم بتو فکر میکنم؛ صبح بعد بیدارشدن اولین چیزی که تو ذهنم میاد تویی، حتی بعضی وقتا که صدای نوتیف گوشیم میاد به امید اینکه پیام تو باشه میرم سمتش غافل ازینکه من همراه همه این دوست داشتنا موندم ولی زمان از رومون گذشت و رفت و تورو ازمن دورتر کرد.


میدونی چیه؟ _آدمای مغرور وقتی میفهمن چقد عاشقن که نداشته باشنش! اون وقته که دیگه نه غروری براشون میمونه نه اونیکه عاشقشن.

دلم به اندازه ی جهان تنگ است
خفه شده راه گلویم از بغض
هایی فروخورده
ازبغض هایی ک پنها نش به نهانش می ارزید
گنگ و خاموش کنج خلوت خود
دلگیر از این سخت دنیا هروز بیشتر از دیروز
درد درد درد
دلیگر از این بزرگسالی
دلتنگ کودکی
وخنده ای از اعماق وجود....

Hayatim ?

8/11/1401





دلتنگیشبخاطراتعشق
۳
۱
حسام
حسام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید