این اولیت پارت داستان سایه مرگه.بعد چند ساعتی کلنجار بالاخره اسم و با هزار تا بدبختی پیدا کردم برای داستان.مکان داستان معلوم نیست هرجایی میتونه باشه.اسمای داستانم تخیلیه ربطی به شخص خاصی نداره پارت ها هم کوتاهه
۳ بعد از ظهر ۸ آوریل ۲۰۱۶ سازمان جرائم سازمان یافته
خانم لی..میتونید برامون توضیح بدید اون روز دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
با ترس جواب داد:نمیدونم ولی فقط تونستم چشمشو ببینم یعنی بی هوشم کرد قبل اینکه اون و اونطوری وحشیانه بکشه..افسر تحقیقات گفت:تو رزومه شما نوشته شده که روانشناسی جنایی خوندین...میتونین مجرم و پروفایلرینگ کنین؟لی جواب داد بله،توی اون برخورد کوتاه متوجه شدم احتمالا احساس عذاب وجدان داره یا فقط برای انتقام اون کار و کرده مگرنه من و بی هوش نمیکرد....امروز اینقدر فشار عصبی روم بوده که حتی همین الان هم چشمای قاتل جلوی چشممه.
افسر جواب داد:میتونین برین اگه از قاتل خبری شد یا اومد سراغتون بهتره اول با من تماس بگیرین.
بعد از رفتن شاهد اولین قتل افسر هان سوبین سراغ شاهد دومین پرونده رفت هوا گرم بود کمتر کسی در این زمان در اداره بود شاهد دوم مرد بود ۲۴ ساله در اظهاراتش گفته بود قاتل اصلی پرونده زن بوده شاهد پرونده سوم هم یه زن بود که ادعا میکرد یه مرد قاتله به نظر نمیاومد کار یه قاتل باشه اما بازهم تصمیم گرفت از لی کمک بگیره خیلی خوب از احساسات مجرم فقط در چند دقیقه سر در آورده بود پس میتوانست
حتما به او هم کمک کند