چه غزل ها که برای تو سرودم افسوس
همه شب تا به سحر یاد تو بودم افسوس
من که دیوانی از احساس برایت گفتم
چه شد از شاعری و قافیه سودم افسوس
به من عاشقِ دیوانه ی تنها لعنت
که ز شلّاق غمت سرخ و کبودم افسوس
همه گویند که من عقل پریشان دارم
بس که درگیر تو و عشق تو بودم افسوس
چه کنم نیست مرا طاقت بیداد رقیب
عاشقت بودم و گفتند حسودم افسوس
(بهزاد غدیری شاعر کاشانی)