بهزاد غدیری
بهزاد غدیری
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

دیوان احساس

چه غزل ها که برای تو سرودم افسوس

همه شب تا به سحر یاد تو بودم افسوس

من که دیوانی از احساس برایت گفتم

چه شد از شاعری و قافیه سودم افسوس

به من عاشقِ دیوانه ی تنها لعنت

که ز شلّاق غمت سرخ و کبودم افسوس

همه گویند که من عقل پریشان دارم

بس که درگیر تو و عشق تو بودم افسوس

چه کنم نیست مرا طاقت بیداد رقیب

عاشقت بودم و گفتند حسودم افسوس

(بهزاد غدیری شاعر کاشانی)

عشقحسرتافسوسعاشقانهشعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید