Mr_maleklou
Mr_maleklou
خواندن ۱ دقیقه·۱۲ روز پیش

برای تو

سعدی : «تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی»

آه ای محبوب دورم....

چگونه میشود که آدمی به دور از تپشهای قلبش بتواند نفس بکشد؟

چگونه میشود که دلت روزی برای همیشه از بدنت کنده شود و در اختیار دیگری قرار بگیرد و قرارت را ببرد؟

به راستی که عقل در این گستره جاهلی بیش نیست.

مگر میشود سلول به سلول دلتنگ کسی بود که آرامش جانت به نفسهایش بند شده و این غزال از بند رفته بازنگردد؟

فراغت از فراقت کی میسر میشود مارا؟

تشنه ام به تو تشنه تر از سراب دیده ای که زبانش پینه بسته و نای فریاد ندارد. تو حیات منی هستی و نورم.

میشود روزی با نیم نگاهی گوشه چشمی یا که حتی خم ابرویی این جان از دست رفته را بازآفرینی؟

شاید کفر باشد که بگویم تو آفریننده و آفریدگار منی اما بگذار مردم بگویند که کفر است، برای منی که بنده ی توام و بی نیاز به دیگران، کفر آنست که از آستانت به سرای دیگری پناه برم.

آه ای شیرین دلبرده من که این دوری و مهجوری لحظه به لحظه اش دردیست بی امان اما شیرین و روح افزا بر دل و جانم.

مینویسم برای تو، برای تویی که حقیقت وجود روح منی، برای تویی که به این تن صدپاره جان بخشیدی و حیات شدی...

دوستت دارم ای «محبوب سیم‌اندام سنگین دل»

دلعشقعاشقانهدلدادگیعاشقی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید