ویرگول
ورودثبت نام
مائده جون
مائده جون
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

لبخند

_لبخندش .

وقتی اینو گفتم چهرش رو تصور کردم ،اون جوری که برای اولین بار نگام کرد به یاد اوردم و دوباره لبخند زدم .

_اینووو، دختر عاشق شدی .

بعدش همشون شروع کردن به خندیدن .حقیقتا خیلی توجهم باهاشون نبود .سرم رو چرخوندم لبخندم از بین نمیرفت .موندگار شده بود .


عشقلبخندداستانکوتاهنوشته
برای رهایی از فکر کردن ، می نویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید