اولین باری که این کلمه پشک به گوشم خورد وقتی بود که توی زمین شن بازی بچه ها داشتیم اسباب بازی های که خراب بود رو جدا میکردیم ."اینا پشک خورده ها باید ردشون کنیم" اون لحظه اینجوری بودم که منظورشون چیه از پشک خوردن ،همون موقع بهم اعلام شد منظورشون اینه که اینا خیلی خراب شدن .الان درست وسط همون حیاط یکم این ور تر از جای قبلی ایستادم و حوا از دور و بی صدا بهم میگه" پشک خوردی ها" و همین جمله ساده باعث میشه لبخند بزنم .
واقعا هم پشک خوردم اما برای اینکه متوجه بشید چه معنی میده باید براتون توضیح بدم که نمیتونم براتون توضیح بدم .یه جور های معنی خراب میده مثل اسباب بازی ها شاید هم یه جور های معنی له یا داغون .اما تلفظ جالبی داره .انگاری وقتی بیان میشه با تمام وجود حسش میکنی .وقتی حوا زمزمه میکنه امروز پشک خوردیم برای یه ثانیه همه چیز فراموش میشه و به خودم برمیگردم ،برای یه لحظه و فقط یه لحظه تمام اتفاق های چند ساعت گذشته رو به یاد میارم و میفهمم به عنوان یه ادم حس له شدن دارم .ثانیه به پایان میرسه و یه بچه رو روی پل معلق میبینم و به سمتش میرم و دوباره همه چیز به حالت عادی برمیگرده با این تفاوت که انگار یکم به لحظه برگشتم .
گاهی اوقات واقعا پشک میخوریم و خودمون خبر نداریم و شاید اینجا درست همون جای ترسناکه .اینکه ندونیم پشک خوردیم و ادامه بدیم ،اونقدر ادمه بدیم تا به لبه برسیم .به لبه زندگی .شاید به ثانیه های کوتاه نیاز داریم تا حالمون بد باشه ،تا خسته باشیم .حقیقت اینه که گاهی اوقات نسبت به خودمون خیلی بی رحمانه رفتار میکنیم .شاید باید گاهی فکر کنیم که الان پشک نخوردم؟الان نیاز ندارم که نفس بکشم ؟الان نیاز ندارم که خسته باشم ؟
به هرحال شاید ها زیاده اما چیزی که نسبت بهش مطمئنم اینه که باید با خودمون مهربون تر باشیم .