M.sadat
خواندن ۱ دقیقه·۲۵ روز پیش

لبخندِ خاموش.




قراربود ویدئو باشه، نمیشه.
قراربود ویدئو باشه، نمیشه.



هجوم خاطرات، صدای رعد، دلتنگی، دلتنگی، دلتنگی....
آشناست. پدیده‌ای با نام "بغض" چنان راه گلویت را سد می‌کند؛ که گویی از ابتدا توان تکلم نداشته‌ای.
می‌پیچد. آرام آرام در وجودت رخنه می‌کند.
با تک‌تک سلول‌هایت سخت عجین می‌شود.
می‌رسد به درونی‌ترین نقطه عواطف و احساساتت.
و ناگاه.... فرو می‌ریزی، خرد می‌شوی و می‌شکنی.
شاید باید گفت "دوباره"
دوباره فرو می‌ریزی، دوباره خرد می‌شوی و دوباره می‌شکنی.
در خفا. در جایی که حتی یک موجود زنده هم یادت نمی‌کند.
آرام آرام، می‌باری. چشمانت نمناک می‌شود.
مزه‌ی اشک تلخ است، سخت است و جانکاه.
شاید آغوشی بخوای در تاریک‌ترین و کورترین نقطه جهانت.
مدتی طولانی‌ست، لبخند حقیقی، صدای خنده‌های از ته دل، در دنیایت گم شده است.
خیلی وقت است ندیدمشان!
درخشش ذوق در چشمانت را می‌گویم.
هجوم خاطرات امانت را می‌برد. در گذشته سیر می‌کنی،‌‌ در گذشته... در گذشته....
لحظه‌ای آرام نمی‌گرفتی، اما حال در سکوتی بی‌پایان لب‌هایت خاموشند.
گویی کسی به هم دوختتشان. قلبت عاری از هر سروری‌ست. نمی‌دانم....
شاید باید کسی باشد؛ گوش دهد، دم نزند، درک کند و به آغوش بکشد.
شاید، شاید و شاید...

- و هیچ.

مورخ ۰۳.۱۲.۷
#ماوی_نوشت .

• . یك‌تو‌می‌آیۍ‌هزاران‌دل‌زِمـن‌مے‌رود ؛ 💛
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید