وبسایت شخصیم https://mohammads.ir/
شعری خاص و زیبا از بهمن فرسی
سلام دوستان جان!
خیلی خوشحالم که تو جمع شما حضور دارم
قبل از اینکه موضوع این متن رو شروع کنم می خوام یه تشکر جانانه از دوستانی که با کامنت هاشون بهم انرژی میدن تشکر کنم
دوستان ویرگولی : جناب دست انداز، خانم آسایش آسوده ، آقای آذرخش عزیزی ، خانم سعیده، خانم سیمین.ح ، silent.writer و همه دوستانی که برام کامنت می ذارن و بهم انرژی میدن اگه اسمشون رو جا انداختم ازشون عذرخواهی می کنم و بدونین که قدردان همه تون هستم
و البته خیلی خوشحالم که توی این مدت کوتاهی که به ویرگول اومدم دوستان خیلی خوبی پیدا کردم و این برام خیلی ارزشمنده و بهم انگیزه می ده با قدرت تر ادامه بدم

اما متن امروز:
نوشته امروزم هم کمی موضعش انتقادی به سیستم آموزشی است (البته می دانم خیلی دارم در این مورد می نویسم و ممکن است کمی لوس بشود)
اما قصد دارم در این نوشته یک شعر جالب از بهمن فرسی بگذارم
این شعر را از یکی از ایمیل هایی که شاهین کلانتری برایم فرستاد برداشتم
بهمن فرسی مجموعه شعری دارد به نام "خودرنگ" که هیچ گاه در ایران چاپ نشد و در سال 72 در لندن به چاپ رسید
شعر رسول
رسول ما
دو سال و اندش که بود
صبحی از صبحها
در مرز گرگومیش
از کنار حوض
وسط حیات
از روی قصریش
با صدایِ زور به آن نشسته
و زبانِ طفلانۀ شکسته بسته
مادرش را که در بستر
با خواب شیرین سحر-
نرد عشق میزد
صدا زد:
«ما ما ا ا ا ا ن ن ن ن ن
اَبلای دیشبی تِ از اون بالا
بالون لیختن اون همه
تُجا لفتهن حالا؟»
و چون دیوارِ خوابِ مادر
خوابتر از آن بود که پاسخی پس بتاباند
این که بود رسولک
خودش به تنهایی
شعرش را سرود:
«ما ما نی ما ما نا ا ا ا ....
میدونی اَبلا
لفتهن تُجا؟
لفتهن دلیا...
تِ دلاشون پُل تُنن از آب
بَل گَلدن دوباله تو هوا
بالون بلیزن تو سَلِ ما
تا بُلن شیم از خواب.»
روایت رسول از باران
به حافظۀ من پرچ شد
تا امروز چراغِ یادش را روغن کنم
شعرش را روشن کنم
امّا طفلک رسولک
«کنکور» ها که دست رد به سینهاش گذاشتند
رفت سراغ پیشۀ پدر
سگدست و کمکفنر...
و چشمۀ شعرش
که خودش از آن خبر نداشت
هرگز نجوشید.
این پستان ذوق را هم
بیطارِ کودنِ دهر
ندوشید.
بهمن فرسی
شعر رسول را که خواندم انگار تمام اشکالات سیستم آموزشی دوباره روی سرم ریخت و دوباره زخم هایم از آن سر باز زد
من عاشق ادبیات هستم اما این را خیلی دیر متوجه شدم
زمانی این علاقه را به ادبیات درک کردم که به زور و با تک ماده آن را در دبیرستان قبول شدم!
نمره ادبیاتم جزو کمترین نمره هایم بود و در کل دوران تحصیل به زور از 13 بالاتر می آمد
اما چرا اینطور می شود؟ مگر نمی گویند که هرکس هرچیزی را که دوست داشته باشد در آن کار قوی است؟
فکر کنم جواب این سوال را بدانم:
مثل تمام درس ها، ادبیات را هم اشتباه به ما یاد دادند
یادم هست همیشه در راهنمایی و دبیرستان زنگ ادبیات که می شد معلم یک خروار شعر و نثر پارسی می آورد و شروع می کرد به ترجمه کردن آن ها! بله ترجمه کردن نثر و شعر فارسی به زبان فارسی
خیلی جالب است که شعر و نثر فارسی را به فارسی معنی می کردیم!
کار معلم خیلی راحت بود از روی یک متن می خواند و ما هم مثل بدبخت ها فقط باید گوشه های باریک کتاب و زیر متن ها با خط ریز و کج و کوله می نوشتیم و شب امتحان چشممان تنگ می شد تا بخواهیم آن ها را حفظ کنیم
آن شاعر یا نویسنده بنده خدا کلی تلاش کرده بود و قافیه و وزن و آرایه های ادبی چیده بود تا این شعر را بسراید آن وقت معلم ما در یک ساعت می آمد و همه این ها را به هم می زد و شروع می کرد به ترجمه کردن آن
بعد از ترجمه شعر فارسی به فارسی! نوبت می رسید به حفظ کردن تاریخ ادبیات هر سال چند کیلویی شخصیت و محل زندگی و اسم کتاب ها و سال تولد و... شان را به ما می دادند و ما باید تحت عنوان تاریخ ادبیات حفظ می کردیم
و ادبیات شده بود فقط حفظیات گذری، نه تعمق و تامل روی متن های ادبی و اصل ادبیات لابلای هدف های پوچ نمره ای گم شده بود
با این حال عده ای بودند و هستند که ادبیات را با جدیت تمام می خواندند و آنها کسانی بودند که می خواستند در کنکور درصد خوبی بزنند تا رشته ای که دوست دارند بیاورند (که البته قابل احترام اند)
اما من سوالم این است:
چند نفر از اینهایی که به عنوان نخبه کنکوری و رتبه های برتر برای تبلیغات به تلوزیون می آیند و با افتخار می گویند ادبیات را 100 زده اند الآن چقدر با ادبیات زندگی می کنند؟ چقدر شعر می خوانند؟ چقدر نثر ادبی می خوانند؟
شعر رسول به ما این هشدار را می دهد که سیستم آموزشی استعداد کش است کاش پدر و مادر ها همینقدر که به دنبال کلاس کنکور و معلم خصوصی پرش و جهش! برای فرزندانشان هستند کمی هم به دنبال این باشند که دلبندشان در چه زمینه ای علاقه و توانایی دارد
اگر کودکی ریاضی اش ضعیف است شاید ادیب خوبی می شود یا اگر در ادبیات ضعیف است شاید ورزشکار آینده داری می شود و...
ای کاش این ها در فرهنگ آموزشی ما لحاظ شود
ما که امید داریم...
دوباره تیکه آخر شعر رسول که خیلی به من چسبید را برایتان می گذارم:
....
امّا طفلک رسولک
«کنکور» ها که دست رد به سینهاش گذاشتند
رفت سرغ پیشۀ پدر
سگدست و کمکفنر...
و چشمۀ شعرش
که خودش از آن خبر نداشت
هرگز نجوشید.
این پستان ذوق را هم
بیطارِ کودنِ دهر
ندوشید.
ممنون از توجهتون
در رابطه با پست امشبتون باید بگم من یه معلم ادبیات داشتم که واسه اون شعرهایی که باید حفظ میکردیم خیلی سخت میگرفت. مثلا میگفت بیت ها رو از آخر به اول بخون. یا مثلا یه کلمه ای میگفت که اصلا هم کلیدواژه نبود بعد میگفت این تو کدوم بیته. از اون بیت به بعدو بخون😑😑
شعر حفظ کردن شده بود برامون عذااااب.
ممنون از توجهتون
شاد و موفق باشین
مطلب عالی.شعرشم که خیلی خاص بود جالب بود برام.
نظام آموزشی مونم که شکرخدا....هر چی بگیم کمه
لطف دارین
شاد باشین
راستی زبون این رسول خان کجایی بود؟؟ یه جاهایی ترجمه میخواست
سپاسگزارم
موفق باشین
حال و احوال؟
ممنون که اسم منم نوشتی. این از خوبیه خودت و دلنشینی نوشته هات هست که آدم عشق میکنه واست کامنت بنویسه. نوشته هات حرف دل ما هم هست. واسه همین دلنشینه.
آقا همیشه گفتم و خواهم گفت که این نظام آموزشی نخبه کش هست و کلا جز تلف کردن وقت و سرمایه و عمر بچه ها چیزی عایدشون نمی کنه که هیچ، اون چیزایی هم که بلدن و یا دوست دارن یاد بگیرن در طول دوره آموزش پاک میشه. چه میشه کرد.
شما هم نگران نباش. حالا حالا ها جا داری واسه یادگرفتن و تجربه کردن و لذت بردن از زندگی و یادگرفتن چیزای جدید. درسته که زندگی هامون اون چیزی نبوده که می خواستیم و راه هایی رفتیم که دلخواهمون نبوده، اما همین ها تجربه میشه واسه آیندمون. پس خون خودتو کثیف نکن.
شعر پرمغزی بود. اتفاقا اونجایی که پسره روی قصری نشسته بود و با مادرش حرف میزد با خودم گفتم چه بچه باهوشی...اما آخرش فهمیدم که....
راسی اون قسمت "رفت سرغ پیشۀ پدر"، حرف "ا" سراغ جا افتاده
دمت گرم
شاد و پیروز باشی
ممنون از لطفتون بزرگوار
شاد و موفق باشین
لطف داری شما
یه کتاب پیشنهاد میکنم حتما بخون .... یعنی لطفا بخون... و تغییراتی که دوست داری رو در روند زندگی ات انجام بده، کتاب اثر مرکب دارن هاردی... و بعد از خوندن اون ... کتاب بهترین سال زندگی تو...
و یه چیزی هم اضافه کنم قبلا گفته بودی تو انتخاب کتاب وسواس ندارم.... و همه چیز میخونم...(این به نظر من خوب نیست)
باید یه چند سبک از نوشته که واقعا دوست داری رو انتخاب کنی و باهاشون زندگی کنی ... خدای اون بشی ژانر مورد علاقه ات رو انتخاب کن و توی اون موضوع خدا بشووووو،...
و گرنه ۱۰ سال دیگه انگار همه چیز خوندی اما هیچ چیز نخوندی..
خوشحالم حالت انگار خوبه..موفق باشی.
سپاسگزارم بابت معرفی کتاب
و ممنون از راهنماییت
امیدوارم همیشه شاد و موفق باشی
سلام آقای سلیمانی عزیز
ممنون از نظر لطف شما.
کمترین کاری که می شه برای یک نوشته خوب انجام داد،همین ارائه نظر و یا حداقل خدا قوت گفتن به نویسنده اونه.
در مورد سیستم آموزشی و مخصوصاً درس ادبیات هم هر چی که فرمودید،صحیح بود.تنها یک استاد ادبیات خوب در طول دوران زندگی به پُست بنده خورد و متاسفانه قدرش رو خوب ندونستم و اونم دکتر داریوش صبور بود. کسی که با مدرک پزشکی به خاطر عشق به ادبیات رفته بود از نوع دانشجوی ادبیات شده بود و ادبیات را هم تا سطح عالی خوانده بود و در نهایت یک کتاب در مورد پزشکی داشت و بیش از ده کتاب عالی در حوزه ادبیات.ایشان به جای زوم کردن روی حفظ کتاب سعی داشت ما رو به نوشتن شعر و نثر خوب ترغیب کنه.
مچکرم دست انداز عزیز
خدا، استادتون آقای داریوش صبور رو حفظ کنه
موفق و پیروز باشین