محمد افسر·۲ سال پیشماجراهای هوتن 3قسمت سوم آینه آینه بابا روزنامه به دست وآبجی درحالی که قاشق چایی شیرین رو به سمت صورت میبرد و مامان هم سینی صبحانه به دست درحال نشستن سرمیز…
محمد افسر·۲ سال پیشماجراهای هوتن 2فصل اول : تجهیزات قسمت دوم : آینه روشن بینآرام بسم الله الرحمن الرحیم گفتم ( پدرم به یاد داده بود هر وقت احساس تنهایی و ترس کردم خدا را با…
محمد افسر·۲ سال پیشرمان ابرقهرمانی : ماجراهای هوتنفصل اول:تجهیزاتقسمت اول دفترچه خاطراتبه نام خداسلام به همه کسانی که الان دارن دفترچه خاطرات منو میخونند،لابدباخودتون میگین مگه کسی دفترچه خ…