ویرگول
ورودثبت نام
نازین جعفرخواه
نازین جعفرخواهبافنده‌ام! با واژه‌ها قصّه می‌بافم...
نازین جعفرخواه
نازین جعفرخواه
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

خانه‌های ما، خانه‌های شما

صندلی‌ها را می‌چیدیم گَلِ هم، پُشتی‌های لاکی و بالشت‌های گل‌ریز را حصار می‌کردیم و مثلاً می‌شد چهاردیواری! چادرنماز و ملافه‌های مادر را دزدکی می‌قاپیدیم، سر و ته‌شان را بهم گره می‌زدیم و کشکی کشکی می‌شد سقفِ خانه‌مان!
خانه‌‌ای که آن‌روزها می‌ساختیم، دیوارهایش بند بود به مو، با یک فوتِ ناقابل می‌ریخت! نه مثلِ خانه‌های الآن، که بهمن و طوفان هم اثری نمی‌کند به ریشه‌اش. خانه‌های ما، هرچند اگر دیوارهایش سست بود، اما لااقل کانونش سست نبود! گرما داشت، عشق توی چهار دیواری‌اش می‌لولید. صدای قهقهه‌ و گپ و گفت، لرز می‌انداخت به سقفِ کوچکش.
نه مثل خانه‌های الآن، که بیرونش محکم باشد و عشقِ درونش نه. که هرکس گوشه‌ای برای خودش زندگی کند و لام تا کام حرف در نیاید از حنجره‌اش.
آری! خانه‌های ما، دیواره‌هایش سست بود، اما کانونش سرد نه...


نازین جعفرخواه (قصّه‌باف)




https://t.me/ghesse_baf

خانهقدیمکودکیدلنوشتهنوشتن
۱۵
۱
نازین جعفرخواه
نازین جعفرخواه
بافنده‌ام! با واژه‌ها قصّه می‌بافم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید