حسین یوسفیان
حسین یوسفیان
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

شروع کلنجار رفتن و جستجو در خودی که خود نیست، حتی جستجو هم نمی‌شود اسمش را گذاشت.

ما تنهاییم و دیگری آیینه‌ایست که از وجودش حضر می‌کنیم؛ سراسر زندگی برایم همین‌طور گذشته، چه روزهایی که از رفتنشان غمباد می‌گیرم (هرچند در زمان خودشان هم کم مکدرم نکرده بودند.) چه روزهایی که هنوز سر نرسیده‌اند. بارها به خودم گفته‌ام باید از شر این انتزاع خلاص شوم اما پای "غیر" که وسط می‌آید باز مجبور می‌شوم به خود برگردم، این خودِ لعنتی که از شرش هم راه گریزی پیدا نمی‌شود. نتیجه این شد که هر از چندگاهی این به خود برگشتن‌ها را مکتوب کنم. شاید این لابه‌لا با خودهای دیگری طرف شدم که ارزش کتابت داشته باشند.

خودِ امشبم مقداری سرخورده است. پول لازم است و دنبال شغل می‌گردد و اگر جایی بابت خود بودنش بهش حقوقی می‌دادند شاید کمتر در پستوهای خودخوری‌های شبانه‌اش می‌لولید. دروغ سرِ هم نکنم کمی هم عاشق است، از آن‌ عاشق‌های بی معشوق که قبل از واقعه عاشق شده‌اند و آن‌قدر عاشق مانده‌اند که تصویر معشوقِ نداشته را در خیالشان گم کرده‌اند، شاید بعدا هم معشوق را دیده‌اند و به‌جا نیاورده، کلی از خاطرات فقدان یارشان پیشش ناله سر داده‌اند و باقی‌اش را دیگر خودتان تصور کنید. کمی هم از پراگماتیک‌ها شاکی است و به مسکوب حسادت می‌کند. ذهنش هم همانطور که می‌بینید نامنسجم است. با این اوصاف بهتر است کمی مرتب شود و خود را به یادداشت‌های بعدی‌اش ارجاع بدهد. شاید این خرده‌ ترشحاتِ خودِ سیال کم‌کم دندان‌گیرتر بشوند.






نوشتنادبیاتخودعشقفلسفه
گم‌گشته در عصرِ انفجار اطلاعات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید