پریسا·۳ سال پیشعشق تاریخ انقضا داردبه چشمانش نگاه کردم . رگه های قرمز خون را میتوانستم واضح ببینم . دستانش را مشت کرده بود . همان حالت تدافعی همیشگی ! میدانست این آخرین بار ب…
پریسا·۳ سال پیشدختری که هم اسم خودمه!به چاقوی میوه خوری زردی که توی بشقاب بود نگاه میکردم ؛ لبه هاش هنوز تیز بود مثل آدمای عصبانی !چشمامو بستم یادم افتاد به بار اولی که توی اون…
پریسا·۳ سال پیشقلب سیاه منبه جایش یک تکه جسم سیاه فاسد که بوی تعفن و مردار میداد را گذاشتند . آن روز گذشت ، اما دیگر من نبودم ، فکر میکردم هیچ وقت نمیتوانم با نبودن
پریسا·۳ سال پیشافکار یک درخت مردهمیخوام تئوری که الان توی ذهنم هست رو توضیح بدم . بذارید خیلی سریع برم سر اصل مطلب ؛میخوام تئوری که الان توی ذهنم هست رو توضیح بدم ...