در باب کمالگرا بودن و احساس ناتوانی
من به مدت سه هفته ست که دارم تلاش میکنم که این مطلب رو بنویسیم. هر دفعه که شروع به نوشتن کردم، ذهنم خالی از کلمات شد. چند ساعت جلوی کامپیوتر نشستم و به صفحه خالی مانیتور خیره شدم. تلاش کردم، دوباره و دوباره تلاش کردم تا یک مطلب خوب بنویسم، ولی هر دفعه ناموفق بودم. یک هفته نوشتن این مطلب رو به تعویق انداختم تا اینکه موعد تحویل فرا رسید. درحالیکه در تمام این مدت خودم رو سرزنش میکردم که تو تنبل و ناکارآمد و بیعرضه هستی.
من در نوشتن درمورد فلج شدن، احساس میکنم فلج شدم.
من با موضوع فلج شدن غریبه نیستم و حدس میزنم شما هم نباشید. شرط میبندم که این سناریوها برای شما آشناست: یه پروژهای رو شروع میکنید تا اون رو به بهترین نحو ممکن انجام بدید. شما از انجام دادنش سر باز میزنید چون میخواهید اون رو کامل و بدون نقص انجام بدهید، ولی در آخر اصلا اون کار رو انجام نمیدهید. احساس میکنید گیر افتادید و کاری نمیتونید بکنید و ناتوان هستید. شما با این فکر که به اندازه کافی در انجام اون کار خوب نیستید، فلج میشید. البته که این روند، انجام هر کاری رو غیرممکن میکنه. این چرخه معیوب هرگز به پایان نمیرسه: کمالگرایی، پشت گوش انداختن کارها، و احساس فلج شدن.
در بهترین حالت، من سریع و مفید کارهام رو انجام میدم و آدم مرتب و کارآمدی هستم. ذهنم پر از ایده ست و برای رسیدن به اهدافم پرتلاش و مصمم هستم. خونهام رو تمیز نگه میدارم و حداقل هفتهای یک کتاب میخونم. در بدترین حالت، من وسواسی و کلافه هستم و وقت زیادی رو صرف فکر کردن درمورد اینکه چطور کاری رو به بهترین نحو انجام بدم، میکنم. درباره هر انتخابم دچار تردید میشم و به هر فکری که به ذهنم خطور میکنه شک میکنم. اجازه میدم که آپارتمانم کثیف و به هم ریخته بشه، درحالیکه میدونم چقدر برای خوشحال بودن، احتیاج به محیطی تمیز و آروم دارم. من فقط نمیتونم با ظرفشویی پر از ظرف کثیف و سبدی پر از لباس چرک روبرو بشم. در نتیجه هرچه بیشتر در خودم فرو میروم.
روزهای متوالی، ساعتها در تختم دراز میکشم و خیره میشم به سقف و به لیست کارهای نکردهای فکر میکنم که تا الان باید انجام شده باشند. اما نمیتونم. چون انتظار دارم اون کارها رو بی عیب و نقص انجام بدم. ساعتهای بیشماری رو در احساس بیزاری از خودم میگذرونم و با این اندیشه اشتباه « یا هیچ یا همه چیز» وقتم رو تلف میکنم. من هیچ کتابی نمیخونم، درعوض خودم رو با این فکر آزار میدم که قادر به خوندن همهی کتابهای دنیا نیستم.
برای مدت طولانی، فکر میکردم دلیل این پشتگوش انداختنهام اینه که تنبلم. گمان میکردم اگه فقط کمی بیشتر تلاش میکردم، تا الان تمام کارهایی رو که باید انجام میدادم رو تموم کرده بودم. شکست در انجام اون کارهارو، به شکست در شخصیت خودم نسبت میدادم. خودم رو مقصر میدونستم که آدم بدی هستم.
با خودم تصمیم گرفتم که باید روی لیست کارهام تمرکز کنم، چون باید در نهایت این کارها رو انجام بدم. پس باید به خودم ثابت کنم که آدم بیمصرفی نیستم. وقتی خودم رو تحت فشار میدیدم، برداشت ذهنیم از خودم، یک آدم بیمصرف بود.
این صداهای ذهنی تکرارشونده هستند. این افکار یه چرخهی بیرحم و تکرارشونده و خستهکننده هستند که به طور خستگیناپذیر تکرار میشن.
در مقابل کمالگرایی، شما دو انتخاب دارید: یا سعی کنید اون کار رو در اولین تلاشتون انجام بدید، و یا اینکه بیخیال اون کار بشید. در واقع شما فقط یک انتخاب بیشتر ندارید. از ده بار، نه بار انسان کاری رو در اولین تلاشش درست انجام نمیده.
فقط کارت رو انجام بده. مقالهات رو بنویس. ظرفهات رو بشور. هرگز انجام دادن کارها بی عیب و نقص نیست. ولی این به این معنی نیست که کارها خوب انجام نمیشن.
وقتی که دبیرستانی بودم، در کلاس تابستونی نویسندگی خلاق شرکت کردم. تمام دورهی کلاس، من با خودم درگیر بودم. هر روز با احساس نگرانی از روز پیشرو بیدار میشدم و از ترس اینکه باید با یک داستان سر کلاس حاضر بشم، احساس فلج شدن میکردم.
این وضعیت انقدر ادامه پیدا کرد تا اینکه روزی با چشمهای پر از اشک به معلمم گفتم که نمیتونم داستانی که اون روز آماده کردم رو بهش تحویل بدم. لحظهی خیلی سختی بود. معلمم بهم پیشنهاد کرد که یک روز در جلسهای خصوصی داستانم رو بهش تحویل بدم تا در موردش باهم صحبت کنیم. من تمام اون روز رو از فکر اینکه داستان من رو بخونه گریه کردم!
روز موعود فرا رسید و ما پشت میز روبروی هم نشستیم. معلم در سکوت شروع به خوندن داستانم کرد. بعد از اتمام داستان نگاهی به من و داستانم کرد و گفت: «من نمیفهمم چه چیزی باعث میشه که در مورد داستانت انقدر ناراضی و ناراحت باشی.» و همینطور که ورق میزد ادامه داد: « به نظر میاد که داستانت ایدهی خیلی جذابی داره. من فکر میکنم که اینجا مساله نوشتن نیست. مساله تو هستی. تو توقع داری به نتیجه برسی بدون اینکه مراحل کار رو در نظر بگیری. من انتظار ندارم که ازت داستانی عالی و بینقص تحویل بگیرم و تو هم نباید چنین توقعی از خودت داشته باشی. فقط کارت رو انجام بده. داستانت رو بنویس و بعد اون رو دوباره بازنویسی کن و این کار رو تا هرجا که لازمه ادامه بده.»
من درگیر کلمات بودم، «این ... این کلمات فقط اون چیزهایی نیستن که میخواستم بگم. من تلاش میکردم که کلمات رو عینا مثل کلماتی که در ذهنم بودند روی کاغذ بیارم، که این اتفاق نمیافتاد.»
بعدها خیلی در مورد اون حرفها فکر کردم. حرفهایی که نوشتن همین مطلب رو برای من ممکن کرد. الان، بعد از چهار سال، هنوز خودم رو در صفحههای سفید و خالی و چکنویسهای بد، گیر افتاده حس میکنم. ترس دارم از اینکه قدم بعدی رو بردارم و در مورد نوشتن مقالهای ریسک کنم که مورد قبولم نخواهد بود. ولی اگه هیچوقت ریسک نکنم، هیچ کاری نخواهم کرد و این سوال که آیا کار من خوب هست یا نه، سوال بی ربطی خواهد بود. چراکه اصلا کاری وجود نخواهد داشت.
ما آتنا (الهه عقل و مهارت رومیها) نیستیم. ما از ابتدا با شغل آبرومند و خونه مناسب و زندگی عالی به دنیا نیومدیم. بلکه ما شبیه بچههای آدم فضاییها با سری بزرگ متولد شدیم و فقط یک سال طول کشید تا بتونیم راه بریم. پس نوشتن یک داستان خوب و تمیز نگهداشتن یک خونه که به جای خود.
اشتباه کردن لازمهی رشد بشریت و تکامل شخصیت انسانه. پس چرا من از خودم اجازهی اشتباه کردن رو گرفتم. احساس فلج شدن، من رو از کاری باز نمیداره. بلکه تمام زمان و توان من رو از من میگیره، قبل از اینکه شانسی برای انجام دادن اون کار داشته باشم. دلیل این مسأله چرخه ی کمالگرایی ست. وقتی کمالگرایی شما رو از کارآمد بودن باز میداره، کار شما باید چند برابر سختتر میکنه. بیرون کشیدن کلمات از ذهنم و نوشتن این مقاله، ده ها بار دشوارتر از اینه که فقط بشینم و بنویسم.
چرا زمانم رو هدر بدم با فکر کردن به کتابهایی که هرگز نخواهم خواند، وقتی میتونم زمانم رو در جهت خوندن اون کتابها صرف کنم.
کمالگرا بودن خسته کننده و آزاردهنده ست. زمان شما، توان شما و لذت و زندگی شما رو ازتون میدزده.
با علم بر اینکه حالا نیمی از راه مبارزه با کمالگرایی رو میدونیم، ادامه راه اشتباهات و تمرین و چکنویسهای بده.
این تنها راه حلی ست که تاحالا کار کرده: کار رو انجام بدید، داستان رو بنویسید، ظرفهاتون رو بشورید. هیچوقت کارها بدون نقص نخواهند بود، ولی این بدین معنی نیست که خوب نخواهند بود.
زندگی خیلی بهتر میشه اگه به خودتون اجازهی اشتباه کردن بدهید.
ترجمه شده از وبسایت:
ٖhttps://ravishly.com/you-arent-lazy-youre-just-terrified-paralysis-and-perfectionism-mental-health