رضا ضیائی‌دوستان
رضا ضیائی‌دوستان
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

مردی که عاشق زنش بود


دیروز غروب طبق معمول از کوچه پس‌کوچه‌ها به طرف خونه راه افتادم. دم غروب این کوچه‌ها حال و هوای خوبی دارن؛ از هیاهو دور، دنج و کمی هم مرموزن. قدم زدن تو این فضا حس و حال خوبی به آدم می‌ده و باعث کم‌رنگ‌تر شدن دلشوره‌ها می‌شه و گاهی وقتا هم چیزهای جالبی تو این کوچه‌ها می‌شه دید. مثلن پارسال یکی از این غروب‌ها تو حال خودم داشتم می رفتم که آوای خوشی به گوشم رسید. مرد قوی هیکل و قدبلندی، با سیمایی خیلی پر هیبت، صداش رو ول کرده بود و داشت می‌خوند، با یه شور و حالی، یه خانوم کوچول موچولو هم کنارش در حرکت بود، سرش پایین بود و گوش می کرد. هر دو میانسال بودن؛ از کنارشون رد شدم اصلن انگار نه انگار، هیچ کس رو نمی‌دیدن؛ تو حال خودشون دور شدن و پیچیدن تو یکی از کوچه‌ها و رفتن در حالی که صدای مرد هنوز تو هوا می‌پیچید.


دیروز غروب هم، وقتی داشتم به سمت خونه می رفتم، یه خانوم و آقا دست تو دست هم از دور داشتن می‌اومدن. دوروبر هفتاد سال سن داشتن. زن به کندی و سختی حرکت می کرد، نگاهش مبهوت بود و دستش تو دست مرد. مرد هنوز سیبیل پرو پیمونی داشت میانه بالا بود با شونه های پهن.با دست راستش دست زن رو گرفته بود و تو دست چپش روبروی سینه‌ش تلفن همراهش داشت موسیقی پخش می کرد. از کنارشون که رد شدم دستی بلند کردم و سلامی دادم. مرد با نگاهش به من خندید و سری تکون داد، ولی زن معلوم بود حال و روز خوبی نداشت و جای دیگه‌ای بود؛ رد شدن. چشم‌های مرد روشن بود و یه هاله‌ای مثل آب‌مروارید روش رو کدر کرده بود. محکم دست زن رو گرفته بود و با ریتم موسیقی سرش رو هم خیلی ملیح و آروم تکون می داد. برگشتم و دور شدنشون رو نگاه کردم. زن آروم آروم قدم برمی‌داشت، دست در دست مردی که به خاطر زن حاضر بود هر کاری انجام بده. مردی با چشم‌های روشن که عاشق زنش بود.


https://virgool.io/@rziadoostan/%D8%AB%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%DB%8C%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%AD%D8%A7%D9%84-%D9%85%D8%A7-nlwpwoy7ogj6


https://virgool.io/@rziadoostan/%D8%A7%D9%BE%D9%84%DB%8C%DA%A9%DB%8C%D8%B4%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D9%88-%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%B6%DB%8C-%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%81%D9%86%D8%AF%D9%82-%D9%88-%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D9%88%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D9%84-jyud35tfjjqy


https://virgool.io/@rziadoostan/%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%B6%DB%8C-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D9%81%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1-dg7xjkwvdi5n


https://virgool.io/@rziadoostan/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AFthe-best-offer-xp0tqo2jdvoh



https://virgool.io/@rziadoostan/%D9%81%D9%88%D8%B2%DB%8C-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2-snw3afjejije
داستانکمردی که عاشق زنش بودداستان کوتاهغروب و کوچهعاشقیت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید