1- از ابتدای پیدایش سینما دو نظریه غالب در این هنر وجود داشت. گروهی معتقد بودند که واقعیت جلوی دوربین به خودی خود دارای ارزش و تاثیرگذاری بالاییست و فقط کافیست تا همان واقعیت را به درستی و بیکموکاست به تصویر بکشیم تا به هنر برسیم. و در مقابل گروهی دیگر معتقد بودند که واقعیت ماده خامیست که در دست هنرمند شکل میگیرد و همین شکلدادن خلاقانه ارزش و اعتبار یک اثر هنریست.
2- داستان فیلم دو پاپ، محصول 2019، به چند روز از همزیستی پاپ بندیکت شانزدهم، پاپ قبلی، و پاپ فرانسیس، پاپ فعلی میپردازد. پاپ قبلی که به شدت سنتی است و با هر عقیده متفاوت و جدیدی به شدت مخالف است، دچار تردید شده و درک کرده که برای بهبود اوضاع و مقابله با مسائلی که کلیسا با آنها دست و پنجه نرم میکند، دیگر کاری از او ساخته نیست و برای نجات مسیحیت باید قدرت را به شخص دیگری بسپارد؛ شخصی با افکار تازه و همگام با زندگی جدید. به همین دلیل از رقیب و مخالف سرشناسش میخواهد که به او اطمینان دهد در صورت کنارهگیریاش، او نامزد کسب جایگاه پاپ خواهد شد.
3- بعد از تاتیتاتیهای اولیه، سینما رشد کرد و به تدریج ایدههای غالب دو قطبی محو و محوتر شدند، در هم تنیده شدند و ملاکهای جزمی گذشته به حافظه تاریخ پیوست. دیگر صرف واقعگرایی یا شکلگرایی ملاک ارزشگذاری یک اثر هنری نبود و جالب اینکه با رویکردهای گوناگون شاهکارهای بزرگ سینمایی خلق شد.
4- پاپ بندیکت و پاپ فرانسیس به تدریج در صحبت با همدیگر به هم نزدیکتر میشوند و ضمن حفظ استقلال خود؛ به درک جدیدی از طرف مقابل، خودشان و زندگی می رسند. هر دو نزد هم به گناهان گذشته اعتراف میکنند. گاهی خود را ، گاهی دیگری را و گاهی هیچکدام را برحق نمیدانند. پاپ سنتی دوباره هوس نواختن پیانو میکند. پاپ جدید در صحن واتیکان او را دربرمیگیرد و با پاپ قدیم تانگو میرقصد و هر دو در کنار هم به تماشای فینال جام جهانی فوتبال بین آرژانتین و آلمان مینشینند. پاپ قدیم و پاپ جدید با دو تفکر و دیدگاه کاملن متفاوت با هم کنار میایند و به نظر میرسد هر دو به هم کمک کردهاند تا بتوانند بهتر زندگی کنند.
5- ایران ما از دیرباز گرفتار این ماجراست و این دوقطبیهای کاملن ناسازگار و مانعهالجمع، مانع از رشد کشورمان شده. هر نقطه عطف تاریخ کشور را که نگاه کنیم حاصل همدلی، تعامل و رواداریست و متاسفانه هر حضیضی، حاصل دو قطبیهای ناسازگار است. جالب است بدانیم در تاریخ کشورمان طولانیترین دوران بقای یک سلسله، نه به هخامنشیان تعلق دارد و نه به ساسانیان؛ سلسله اشکانیان از این نظر بیشترین زمان حکومت را به خود اختصاص داده است. حکومتی که هیچگونه پافشاری بر غالب دانستن یک عقیده نداشت.
6- امروزه روز هم گرفتار همین معضلیم. معضلی که به شدت توانمان را کاسته و به سمت و سوی خطرناکی رهسپارمان میکند. بر سر هیچ موضوعی به توافق عملی نمیرسیم. نه انجام میهیم و نه انجام نمیدهیم. شاید زمان آن رسیده باشد که با کمی تامل، بازنگری و گذشت، به راهکارهای مناسبی برای خروج از بحران دست پیدا کنیم.