#ساحل
#ساحل
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

مسافر

ایستادهام بربام اخرین ایستگاه قطار منتظر و چشم به راه
با نگاهی که تو را جستجو میکند در آخرین لحظه های غروب
ایستاده ام به تماشای غروبی سراسر خاطره
که خستگیش را
روی شانه خورشید گذاشته و می رود که جایش را به شب دهد
و من با چشمانی نگران و سرخ
با خیالی که پر است از بودنت
تکه تکه به، یاد می آورم غروب های زیبایی را که به
اضطراب دیدارت مبدل شد
آخرین مسافر می آید قطار
ناله می کند، و من همچنان منتظر و سرگردانم، شاید مسافر بعدی تو باشی، شاید،،

شاعرانهعاشقانهعارفانهدلنوشتهدلتنگی
همین که چمدانت را برمیداری همه میپرسند میخواهی کجا بروی؟ اماوقتی یک عمر تنهایی هیچکس ازتو نمیپرسد کجایی!، انگار همین چمدان لعنتی تمام ترس مردم از سفر است هیچکس از تنهایی تو نمی ترسد!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید