ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۱۷ دقیقه·۴ سال پیش

دموکراسی نولیبرال و حقوق کودکان

تصویری که در بالا می بینید متعلق به یک روانپریش که از تیمارستان گریخته نیست.

این تصویر ریچل لِوین، معاون پیشنهادی جو بایدن برای وزارت بهداشت آمریکاست. کابینه جو بایدن دو خصوصیت قابل توجه دارد:

اولا، بخش اعظم اعضای آن شخصیت های صهیونیست شناخته شده اند.

ثانیا، کابینه وی ترکیبی است از انواع و اقسام هویت های مورد علاقه نولیبرالیسم، از قبیل سیاه پوستان، لاتینوها و دیگر قومیت های مهاجر، زنان، همجنسبازان، و همچنین شخصی که در تصویر مشاهده می کنید که در حقیقت یک مرد زن پوش است.

خود جو بایدن در توصیف ترکیب کابینه اش اینطور گفته: «شبیه آمریکاست». (Looks like America)


در جلسه ای که اخیرا در سنای آمریکا برای بررسی صلاحیت ریچل لوین برگزار شد، سناتور رند پل (Rand Paul) از وی سوال کرد (ترجمه با تلخیص):

تمامی سازمانهای حقوق بشری جهانی متفقا و بطور مشخص، قطع آلت جنسی را مصداق نقض آشکار حقوق بشر دانسته اند. همچنین تصریح شده در جوامعی که این اقدام ضد بشری صورت می پذیرد، قطع آلت جنسی معمولا به زور انجام نشده، بلکه بعنوان یک رسم و رویه اجتماعی به افراد پذیرانده می شود تا بطور داوطلبانه آلت جنسی خود را از دست بدهند. این کار به این دلیل صورت می گیرد که فرد با هنجارها و فرهنگ اجتماعی سازگار شود.

کاملا درست است. در برخی از جوامع بدوی، بخصوص در آفریقا، چنین رسومی وجود داشته. معمولا قربانیان این رسوم زنان هستند که با قطع بخش های حساس جنسی، از درک لذت جنسی محروم می شوند.

برخی از روشنفکران این پدیده را تعمیم داده و حتی ختنه پسران را هم مصداقی از همین رویه می دانند، که البته این ادعای احمقانه بحث های دیگری دارد و موضوع مطلب ما نیست.

در هر صورت، همانطور که سناتور رند پل اشاره کرد، فشارهای اجتماعی که افراد را به قطع آلت جنسی هدایت می نمایند بر اساس تعاریف و قوانین بین المللی مصداق نقض حقوق بشر هستند.

رند پل ادامه داد:

امروز ما در آمریکا هم شاهد این هستیم که کودکان و خردسالان ترغیب می شوند تا آلت جنسی خود را از دست بدهند. فشار اجتماعی و تقدیس افرادی که تغییر جنسیت می دهند بعنوان قهرمانان و ستاره های اجتماعی، کودکان را به این سمت سوق می دهد تا نسبت به تغییر جنسیت ابراز تمایل کرده و سپس در پی استفاده از داروهای هورمونی نهایتا آلت جنسی خود را هم به تیغ جراحی بسپارند.
آیا شما از این فکر حمایت می کنید که کودکان باید اجازه داشته باشند بدون اجازه والدین خود آلت جنسی خود را قطع کنند؟

ریچل لوین پاسخ می دهد:

سناتور، طب ترنسجندر بسیار پیچیده و ظریف است. با کمال میل حاضرم در صورت پذیرفته شدن بعنوان عضو کابینه، به دفتر شما بیایم و این مطلب را برای شما توضیح بدهم.

سناتو رند پل ادامه داد:

از آنجا که از پاسخ دادن طفره رفتید، اجازه بدهید خیلی واضح و رک و پوست کنده سوالم را مطرح کنم.
ما همیشه در طول تاریخ معتقد بوده ایم که کودکان در سنین پایین هنوز قادر به تشخیص صلاح و مصلحت خود نیستند. چطور می شود پذیرفت که یک کودک چهارده ساله می تواند مستقلا تصمیم بگیرد که دیگر نیازی به آلت تناسلی خود ندارد و باید اجازه دهد آن را برایش قطع کنند؟
امیدوارم برای کیورا بل احساس همدردی کنید. او دختری 24 ساله است که در 14 سالگی در اینترنت مطالبی درباره ترنسجندرها می خواند و تصور می کند شاید او هم ترنسجندر است. در نتیجه او شروع به مصرف داروهای جلوگیری از بلوغ جنسی و داروهای هورمونی کرد و پستانهایش را با عمل جراحی برداشت. اما نهایتا امروز می گوید که این کار بزرگترین اشتباه زندگیش بوده و این درمانها مانند علاجی بسیار موقتی و ساده انگارانه برای مشکلی روانی و شخصیتی بود که ابعادی بسیار پیچیده داشته است.
آیا شما از این تفکر که ما حق داریم والدین کودکان را دور زده و بدون رضایت والدین، اندام های تناسلی کودکان را قطع کنیم حمایت می کنید؟

ریچل لوین پاسخ می دهد:

سناتور، طب ترنسجندر بسیار پیچیده و ظریف است. با کمال میل حاضرم در صورت پذیرفته شدن بعنوان عضو کابینه، به دفتر شما بیایم و این مطلب را برای شما توضیح بدهم.

چرا از پاسخ به سوالی به این روشنی طفره می رود؟

مگر قرار نبود در دموکراسی هر موضوعی قابل بحث و مناظره باشد؟ مگر روشنفکران غربگرا و لیبرال و نولیبرال ما نمی گفتند در غرب باب بحث بر سر هر موضوعی باز است؟ مگر آقای دکتر صادق زیباکلام با طعنه و کنایه نمی گفت «در ایران یک نفر یک فتوا می دهد و همه چیز تمام می شود! اما در غرب بر سر هر موضوعی بحث می کنند».

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D8%A6%D9%88%D9%84%D9%88%DA%98%DB%8C-%D9%88-%D8%B3%D9%86%D8%AA-uclkadhcod08

ریچل لوین با بیان اینکه « طب ترنسجندر بسیار پیچیده و ظریف است»، باب هر گونه بحث در برابر افکار عمومی را می بندد. یعنی بعبارتی بطور تلویحی اعلام می کند این موضوع پیچیده تر از آن است که عوام الناس قادر به درک آن باشند، و لذا ترجیح می دهد اصلا راجع به آن بحث نکند. هر چند، همچنان بعنوان یک «متخصص» این حق را برای خود محفوظ می داند که از قطع آلت تناسلی کودکان حمایت کند.

https://twitter.com/cspan/status/1364999967635603462?ref_src=twsrc%5Etfw%7Ctwcamp%5Etweetembed%7Ctwterm%5E1364999967635603462%7Ctwgr%5E%7Ctwcon%5Es1_&ref_url=https%3A%2F%2Fwww.rt.com%2Fusa%2F516599-rand-paul-rachel-levine%2F

سناتور رند پل که اتفاقا خودش هم یک پزشک با سابقه است ادامه می دهد:

در سوابق ثبت کنید که شاهد از پاسخ به سوال طفره می رود.
داروهای هورمونی که برای تغییر جنسیت استفاده می شوند هیچ پشتوانه علمی درستی ندارند. هیچ مطالعه طولانی مدتی از اثرات این داروها صورت نگرفته. عجیب است شما لیبرالها که وقتی دونالد ترامپ از احتمال استفاده از دارویی برای درمان کورونا که هنوز درست مطالعه نشده بود صحبت کرد آنطور هیاهو براه انداختید، چطور استفاده از این داروهای هورمونی را حق طبیعی کودکان می دانید؟! شما چنان حجم انبوهی از هورمون تستوسترون را برای یک زن تجویز می کنید که مانند یک مرد ریش در می آورد. بعد ادعا می کنید این آدم می تواند دوباره مثل سابقش شود؟ مشکل بعدی ناباروری است و اینکه مصرف این داروها و قطع آلت تناسلی این افراد را تا پایان عمر عقیم می کند.
امروز در کلینیک های انگلیسی مشاهده می کنیم 10 درصد از کل بیماران متقاضی تغییر جنسیت و قطع آلت جنسی را کودکان 3 تا 10 سال تشکیل می دهند. ما باید با دیدن این آمارها فریاد بکشیم که چه به روز بچه های ما می آید.

بلافاصله بعد از این جلسه، دموکراتها و لیبرالها و دیگر طرفدارانشان در فضای مجازی، سناتور رند پل را به «ترنسجندر هراسی» متهم کرده و او را یک متعصب و ریاکار (bigot) نامیدند.

آن «بحث» هایی که دکتر زیباکلام آنطور با آب و تاب از آن می گفت، در واقع همین هوچیگری ها بودند. یعنی ما باید حسرت بخوریم که چرا در ایران یک فقیه بر پایه اصولی گری سنتی یک فتوا می دهد و نمی گذارد نیروهای «مترقی» با هوچیگری بچه های ما را به اخته شدن تشویق کنند.


مجلس نمایندگان آمریکا به زودی قانونی را به تصویب خواهد رساند با عنوان «قانون برابری» (Equality Act). بموجب این قانون، «هویت جنسیتی» (gender identity) یک طبقه محافظت شده خواهد شد و لذا کلیه پزشکان آمریکایی به موجب قانون موظف هستند بیولوژی و بدن بیماران را به گونه ای تغییر دهند که با جنسیتی که آن بیمار برای خود انتخاب کرده مطابقت پیدا کند. بعلاوه، والدینی که تلاش کنند فرزند خود را از تغییر جنسیت منصرف کنند مورد پیگرد قانونی و مجازات قرار خواهند گرفت.


اخیرا قانونی در مجلس لردهای انگلیس مورد اعتراض شدید عده ای از لردها قرار گرفت. علت این اعتراض، زبان و اصطلاحات نامانوس و مجعولی بود که در متن قانون بکار رفته بود.

بعنوان مثال، به جای کلمه مادر (mother) از اصطلاح «فرد زایمان کننده» (birthing-body)، و به جای کلمه زن (woman) از اصطلاح «واژن دار» (vagina-holder) و «رَحِم دار» (uteris-holder)، و به جای شیردهی از پستان (breast-feeding) از اصطلاح «شیردهی از قفسه سینه» (chest-feeding) استفاده شده بود.

طرفداران نولیبرالیسم اصرار دارند هر گونه تمایز میان زن و مرد را از میان برده و این باور را در جامعه ترویج نمایند که «جنسیت سیال است» و هر کسی می تواند به سادگی و در هر لحظه ای جنسیت جدیدی برای خود انتخاب کند.

یکی از راه هایی که این باور به اذهان عمومی پذیرانده می شود همین تغییر زبان است. متون حقوقی بطور دایم در حال تغییر و اصلاح هستند تا بقایای تفکر سنتی مبنی بر تمایز میان جنسیت زن و مرد پاکسازی شود. این تغییرات در ظاهر برای برداشتن موانع اجتماعی پیش روی افراد ترنسجندر انجام می شود، اما چیزی که واقعا اتفاق می افتد ترویج تغییر جنسیت است که علی الخصوص در میان کودکان و نوجوانان به شدت تبلیغ می شود.


سرمایه داری جهانی در روند گذار از مدل سنتی دولت -ملت به مدل جدید که همان نولیبرالیسم است، دستخوش تغییرات و تحولاتی عمیق و بنیادی می شود.

در ساختار سنتی دولت - ملت، میان سرمایه های انحصاری و دولت و ملت متروپل (یا همان جهان اولی ها)، نوعی پیوند ارگانیک برقرار بود. ثروت ها و منابع طبیعی از جوامع جهان سوم استخراج شده و به سوی جوامع متروپل سرازیر می شدند. سپس این ثروت ها در جوامع متروپل به گونه ای توزیع می گردید که هم طبقات سرمایه دار بزرگ و انحصاری، و هم طبقات سرمایه دار خرد و خرده مالکان، و هم طبقات کارگر و دهقان، همگی از مواهب غارت مستعمرات بهره مند می شدند.

بزرگترین دستاورد سوسیال دموکراسی همین بود که از طریق بازتوزیع ثروت در میان طبقات کارگر و خرده سرمایه دار، موجب جلب حمایت این طبقات و همسویی و همگرایی آنان با منافع طبقات سرمایه دار بزرگ و انحصاری می شد.

این نظم تا مدتی ادامه پیدا کرد، اما در دهه 1970 به دلایل مختلفی به بن بست رسید. طبقات کارگر در جوامع متروپل سر به شورش و نافرمانی برداشته و حمایت خود از طبقات سرمایه دار بزرگ و انحصارات و دولت بورژوازی را قطع کردند. یکی از عوامل کلیدی این تحول این بود که روند افزایشی سطح رفاه در جوامع متروپل، به جایی رسید که طبقات کارگر دیگر تمایلی به جنگیدن و کشته شدن در سرزمین های دوردست را نداشتند. جنگ های امپریالیستی که در راستای منافع سرمایه داران بزرگ و انحصارات سرمایه داری رخ می داد، دیگر معنا و مفهومی برای کارگران غربی نداشت. بزرگترین ارزش همان رفاه و آسایش شده بود و جنگیدن و کشته شدن در راه وطن معنای خود را از دست داده بود. البته تعجبی هم نداشت، چون این جنگ ها همیشه در سرزمین های دوردستی صورت می پذیرفت که در برخی موارد (مانند ویتنام) حتی از نظر زیست بومی و شرایط جغرافیایی و جوی هم هیچ شباهتی به محل زندگی سربازان وظیفه ای که برای نبرد به آنجا اعزام می شدند نداشت.

به عبارت دیگر، روند رشد سرمایه داری به جایی رسیده بود که جوامع غربی که بر پایه ساختار اجتماعی سوسیال دموکراسی شکل گرفته بودند به وضعیت واگرایی اجتماعی دچار شده و در آستانه فروپاشی اجتماعی قرار گرفتند.

بسیاری از تحلیلگران در آن مقطع تصور می کردند به زودی سرمایه داری به پایان عمر خود رسیده و انقلاب سوسیالیستی صورت خوهد گرفت.



اما سرمایه داری به پایان نرسید و انقلاب سوسیالیستی هم صورت نپذیرفت. در عوض، اتفاقی که افتاد ظهور نولیبرالیسم بود.

نولیبرالیسم نظم اجتماعی جدیدی بود که ارزشهای جدیدی را جایگزین ملی گرایی می کرد. دیگر اصراری وجود نداشت که افراد جان خود را فدای ملت و میهن خود کنند. در عوض، تاکید روی اصالت فرد بود. هر کسی تشویق می شد تنها به منافع شخصی خود بپردازد. به این ترتیب هویت ملی به تدریج رنگ باخته و جمع رو به رشد انسانهایی که با بحران هویت روبرو می شدند، به هویت های جدیدی پناه می آوردند تا موجودیت و وجود و فردیت خود را ذیل این هویت ها تعریف و توجیه کنند.

عده ای نژاد و قومیت و رنگ پوست را مبنای هویت خود دانستند و عده ای هم جنسیت خود را. در همین راستا جنبش زنان و فمینیسم بازار گرمتری پیدا کرده، و به تدریج سر و کله جنسیت های من در آوردی جدیدی هم پیدا شد. از مردانی که خود را زن تصور می کردند و زنانی که خود را مرد می دانستند، تا افرادی که خود را دوجنسیتی، بی جنسیت، و هرمافرودیت می دانستند. مدتی پیش یکی از برنامه های «آموزشی» بی بی سی برای کودکان، ادعا می کرد «در گذشته تصور می شد تنها دو جنسیت مذکر و مونث وجود دارد، اما امروز ما می دانیم که بیش از صد جنسیت در میان انسانها وجود دارد»!

در بعد اقتصادی، با اصلاح نظام مالی و بانکی و فراهم شدن امکان سفته بازی و بهره مندی از رانت مالی و رانت زمین برای طبقه کارگر، بسیاری از کارگران غربی تمایل خود را به مشارکت در اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری از دست دادند. راه پولدار شدن برای همه باز بود و دیگر لزومی نداشت وقت و پول خود را در اتحادیه های کارگری هدر دهند. هر کسی می توانست به سادگی وام های کلانی از بانک ها دریافت کرده و در بازار املاک و مسکن یا بازار بورس سرمایه گذاری کند. تداوم روند تورم قیمت ها در بازارهای مسکن و املاک و بورس، به این معنا بود که این کارگران سرمایه گذار، پس از چند سال می توانستند به راحتی وام و بدهی خود را صاف کرده و سود کلان و شیرینی را هم به جیب بزنند.

از سوی دیگر، نه کارگران غربی اصرار و تمایل زیادی به کسب مهارت های تخصصی و روز به روز پیچیده تر صنعتی و فنی و علمی داشتند، و نه سرمایه داران و صاحبان صنایع و انحصارات غربی دلیلی برای سرمایه گذاری های هنگفت در نظام آموزشی و پرورشی جوامع غربی می دیدند. تفاوت سطح دستمزد و رفاهی که میان جوامع غربی و جوامع جهان سوم وجود داشت، به این معنا بود که منابع عظیم و بی پایانی از نیروهای کار متخصص و حرفه ای، به شدت تشنه مهاجرت از جوامع جهان سوم به جوامع متروپل بودند.

دولت های غربی مرزهای خود را به روی این نیروهای کار حرفه ای باز کردند و به این ترتیب هم صنایع و انحصارات غربی نیروی کار متخصص خود را بدون هزینه و دردسر دریافت می کردند، و هم کارگران بومی و رانت خوار غربی بطور غیر مستقیم از خدمات متخصصین مهاجر بهره مند می شدند. و البته برخی صنایع هم بطور کلی به جوامع جهان سوم منتقل شدند تا از سطح پایین دستمزدها و سطح پایین رفاه در جوامع جهان سوم بطور مستقیم بهره مند شوند.

همه چیز خوب و زیبا در جای خود قرار گرفته بود. همه راضی بودند. یک بازی برد-برد!



اما این تازه بخش اول و ابتدای کار نولیبرالیسم بود.

به تدریج نولیبرالیسم ساختار سنتی دولت - ملت را مانند اسید غلیظی که روی بدن می پاشد خورد و سوزاند. معنای سنتی جامعه بعنوان مجموعه ای از انسانها که هویت تاریخی مشترکی دارند از میان رفت. ارتباط دوطرفه فرد و جامعه هم از میان رفت. اگر در گذشته یک فرد از زمان تولد تحت حمایت جامعه خود قرار می گرفت و مهارتهایی را کسب می کرد که بعدا از طریق کار و اشتغال ماحصل آن را به جامعه باز گرداند، در نظم نولیبرال دیگر جامعه تمایلی به آموزش و تربیت افراد ندارد. لذا اگر در گذشته نظام آموزش عمومی رایگان و با هزینه های دولتی و از محل بودجه عمومی تامین می شد، حالا نظام آموزشی خصوصی و با هزینه های بالا و کیفیت خدمات پایین را می بینیم.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D9%82%D8%B7%D8%A8-%D8%B9%D9%84%D9%85%DB%8C-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-n6ft5uhrwkjw

برای دسترسی به تحصیلات دانشگاهی، دانشجویان وادار به اخذ وام های کلان می شوند. مهارت هایی که این دانشجویان در پایان تحصیلات اخذ می کنند اگر کاربردی داشته باشد می توانند جذب بازار کار شوند. اما اگر این مهارتها هیچ کاربردی نداشته باشد، تمام هزینه ها و مسئولیت ها بر دوش فرد دانشجوست و نه دولت و نه مالیات دهندگان هیچ ریسک یا هزینه ای متحمل نمی شوند.

طبیعتا نسل جدید شهروندان جوامع غربی بدون برخورداری از حمایت های سابقا موجود در نظم سوسیال دموکرات، حالا ناچارند نه تنها با دیگر شهروندان و کارجویان هم وطن خود، بلکه با تمام متخصصین و کارجویان جوامع جهان سوم هم رقابت کنند.

طرفداران نولیبرالیسم نام این وضعیت را می گذارند «افزایش بهره وری و کارآمدی».

طبیعی است وقتی فردی که جویای کار است تنها با چند میلیون از هموطنان و همشهریان خود رقابت کند، شانس بسیار بالاتری دارد تا زمانی که با میلیاردها متقاضی بالقوه برای مهاجرت در سطح جهانی رقابت نماید.

ظاهر امر اینجاست که شهروندان جوامع غربی هم می توانند در عوض در بازار کار جهانی به دنبال شغل مناسب خود در هر نقطه دیگر جهان بگردند. اما واقع امر این است که نظم نولیبرال اساسا بر مبنای عدم تقارن شکل گرفته و حجم انبوه متقاضیان کار همگی به دنبال فرصت های شغلی بسیار محدود در مراکز سرمایه داری جهانی هستند.

تضاد میان مهاجران و کارگران محلی در جوامع غربی دقیقا از همینجا ناشی شده است.

امکان بهره مندی از رانت مالی و رانت زمین برای طبقات کارگر در جوامع غربی در حقیقت در حکم نوعی داروی بی حسی بود که امکان گذار از ملی گرایی به نولیبرالیسم را فراهم کرد. در حالی که کارگران غربی سرخوش از ثروت های باد آورده حاصل از سفته بازی در بازار املاک و مسکن و بورس بودند، حجم انبوهی از مهاجران وارد جوامع غربی شده و بافت جمعیت این جوامع را متحول کردند.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%AC%D8%B1-%D9%88-%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%AD%D9%84%DB%8C-gz81qasbepiw

در سال 2008 وقتی حباب مسکن ترکیده و طبقات کارگر جوامع غربی ناگهان خود را زیر بار قرض هایی یافتند که هرگز توان بازپرداخت آن را نداشتند، تازه متوجه شدند نیروی کار مهاجر برای کسب فرصتهای شغلی با آنها در رقابت است.

اما دیگر دیر شده بود.



از نگاه نولیبرالیسم، جمعیت بومی بطور کلی یک جمعیت اضافی است. بهترین راه برای خلاص شدن از شر جمعیت بومی، این است که از متولد شدن آنها جلوگیری شود.

نگاهی به ارزشهای فرهنگی نولیبرالیسم به وضوح موید این مطلب است که نولیبرالیسم دشمنی بخصوصی با پدیده تولد انسانها دارد.

1- اصرار بر تغییر کارویژه اجتماعی زنان از مادر به کارگر. رسانه های نولیبرال اغلب زنان را در جایگاه های اجتماعی دهان پرکن به تصویر می کشند. مانند دانشمند، مهندس، پژوهشگر، مدیر، نظامی، پلیس، و غیره. نه تنها انحصارات و شرکت های بزرگ سرمایه داری تاکید و اصرار ویژه ای در جذب و استخدام زنان در انواع مشاغل خود دارند، قوانین اجتماعی و مدنی هم به گونه ای اصلاح می شوند که زنان تشویق شوند تا پیشرفت حرفه ای و شغلی را مهمترین هدف زندگی خود قرار دهند.

2- اصرار در ترویج شیوه های پیشگیری از بارداری. بطوریکه حتی بطور علنی گفته می شود پیشگیری از بارداری موجب قدرت دهی به زنان شده و زنان را قادر می سازد بدون دردسر و مزاحمت در شغل خود پیشرفت کنند.

3- اصرار در تسهیل و تشویق سقط جنین. زنان باردار تشویق می شوند به بهانه های مختلف، بچه ای که در شکم دارند را سر به نیست کنند. از جمله دلایل رایج در توجیه سقط جنین، یکی کاهش هزینه های زندگی است تا زنان بتوانند با سهولت بیشتری در زندگی مستقل و بی نیاز از حمایت شوهر یا حتی «شریک» باشند. همچنین یکی دیگر از دلایل مرسوم، تداوم پیشرفت در شغل و حرفه کاری است.

4- ترویج تغییر جنسیت در خردسالان و کودکان و نوجوانان، که موجب عقیم شدن مادام العمر آنها می شود.

5- ترویج همجنسبازی، که ذاتا رابطه ای عقیم است و منجر به تولید مثل نمی شود.

6- تقبیح کلیه فرهنگ هایی که موجب افزایش نرخ باروری می شوند، از ازدواج یک مرد و یک زن و تشکیل خانواده سنتی گرفته تا کودک همسری و بارداری نوجوانان و چندهمسری.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D9%86%D8%B1%D8%AE-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%88-%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%AA-lxurhshbbze7



اخیرا در آمریکا، یکی از مدارس تصمیم گرفت یک دوره آموزشی تکمیلی که به دانش آموزان امکان می داد دانش و مهارت خود در دروس پایه ای مانند ریاضیات و فیزیک را ارتقا دهند را لغو و از برگزاری آن جلوگیری نماید. علت لغو شدن این دوره اینطور عنوان شده که چون حدود 80% از ثبت نام کنندگان سفیدپوست و آسیایی تبار بودند و مشارکت سیاه پوستان پایین بود، به همین دلیل بر پایه سیاست «برابری خواهی نژادی» تصمیم گرفته شد دوره آموزشی بکلی لغو شود.

ظاهر امر این است که عدم تمایل سیاه پوستان به فراگیری دروس تکمیلی، موجب شده تا مسئولین و مدیران مدرسه از این مطلب بیمناک شوند که مبادا برگزاری این دوره موجب تشدید نابرابری میان سیاهپوستان از یکسو و سفیدپوستان و آسیایی تباران از سوی دیگر شود.

اما نکته جالبتر اینجاست که شعار «برابری خواهی» می تواند حتی تا حد حذف کامل امکانات و نظام آموزشی در جوامع غربی هم پیش برود.

آسیایی تبارانی که با تکیه به دانش و تخصص خود به آمریکا مهاجرت کرده و شغل های پردرآمدی بدست آورده اند، تمایل دارند کودکان آنها هم در زمینه آموزش و کسب مهارت های فنی بهترین امکانات را در اختیار داشته باشند تا بتوانند از همان موقعیت اجتماعی که خود بدست آورده اند بهره مند شوند. اما نکته دقیقا همینجاست که جوامع نولیبرال غربی تنها تخصص و مهارت های مهاجران نسل اول را می خواهند و نسل های بعدی تفاوت کمتر و کمتری با جمعیت بومی این جوامع داشته، لذا شانس کمتری هم برای دریافت امکانات آموزشی پیدا می کنند.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%DA%98%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D9%88-%DB%8C%D9%88%D8%AC%D9%86%DB%8C%DA%A9%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D9%88%D8%B9-%D9%86%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%84-n1nuy1e1rsro

قاعدتا این روندها باید زنگ خطری باشد برای آن دسته از مهاجرینی که تصور می کنند اگر فرزندانشان را در جوامع غربی و با فرهنگ غربی بزرگ کرده و تلاش کنند فرزندانشان هر چه بیشتر همرنگ فرهنگ و ارزشهای جامعه جدید شوند، حتما در آینده شانس بیشتری برای موفقیت شغلی و حرفه ای پیدا خواهند کرد.



نولیبرالیسم با شعار «حقوق بشر» جوامع جهان سوم را مورد هجوم خود قرار می دهد. اما جالب اینجاست که بدیهی ترین خصوصیات انسانی مانند جنسیت بیولوژیکی را بی معنا دانسته و ایدئولوژی «برابری» را ارجح بر واقعیات فیزیکی می داند.

از خصوصیات حقوق بشر نولیبرال یکی همین است که «زن» را به «واژن دار» تقلیل می دهد.

در فرهنگ عامیانه ما برخی افراد لمپن و سخیف، زن یا دختر را با نام آلت جنسی زنانه می نامند. نولیبرالیسم همین کار را در زبان مودبانه و رسمی و حقوقی و اداری و کتابی انجام می دهد.

بعید نیست به زودی در سخنرانی های رئیس جمهور آمریکا، ادبیاتی شبیه به این را مشاهده کنیم:

ضمن خیر مقدم خدمت کلیه واژن داران و بیضه داران، پیش از هر چیزی میل دارم روز جهانی واژن دار را به همه واژن داران جهان تبریک عرض کنم. ایالات متحده آمریکا بعنوان پیشرو ترین کشور جهان، همیشه در راستای برابری میان واژن داران و بیضه داران عمل کرده و علیه هر گونه آپارتاید جنسی علیه واژن داران به شدت مبارزه خواهد کرد! بعلاوه، ما معتقدیم این حق مسلم هر انسانی است که بتواند واژن دار شود. داشتن بیضه نباید مانع از واژن دار شدن کسی شود. همانطور که داشتن واژن نباید مانع از بیضه دار شدن کسی باشد. همه انسانها برابرند... و البته، برخی انسانها برابرترند.
https://virgool.io/@sepehr.samii/%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%AA%D8%B1%D9%86%D8%AF-h5xxo41f8kk0


نولیبرالیسمکابینه بایدنترنسجندرتغییر جنسیتقطع آلت تناسلی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید