بسیار می شنویم گفته می شود «حکومت های ایدئولوژیک محکوم به نابودی هستند»، و البته حکومت ایران را هم در کنار اتحاد جماهیر شوروی و آلمان نازی در دسته حکومت های ایدئولوژیک محسوب می کنند.
کاری نداریم حکومت ایران واقعا ایدئولوژیک هست یا خیر. این را هم کاری نداریم که آیا حکومت ایدئولوژیک پدیده ای مطلوب است یا غیر مطلوب. اما اینجا یک اختلاط مفاهیم هست که باید به آن توجه کنیم. آیا باورهای سنتی هم مصداق ایدئولوژی هستند؟
بطور کلی ایدئولوژی همیشه نوعی سیستم و نظام فکری است که بر پایه تفکری فلسفی قرار گرفته. بعنوان مثال، وقتی از ایدئولوژی مارکسیسم صحبت می کنیم، دستگاه فلسفی که این ایدئولوژی بر پایه آن بنا شده همان ماتریالیسم دیالکتیک است. بر پایه همین ماتریالیسم دیالکتیک است که بعد به ماتریالیسم تاریخی و مبارزه طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا می رسیم.
به همین ترتیب، وقتی صحبت از ایدئولوژی فاشیسم می شود، دستگاه فلسفی آن بر پایه نظریه برتری نژادی و اصالت قدرتی است که فلاسفه ای مانند نیچه مطرح کردند. در ادامه اینها به کشمکش ملت ها و هژمونی نژاد برتر می رسیم.
حتی وقتی از ایدئولوژی اسلامی صحبت می کنیم، قطعا باید یک فلسفه اسلامی مطرح باشد که تمام ساختارها و ارزشها بر پایه آن فلسفه قابل توجیه باشند. و توجه داریم که اسلام محدود به یک دستگاه فلسفی واحد نیست. بلکه گرایشات فکری و فلسفی متعددی درون آن موجود است، که بسیاری از آنها حتی تضادهای شدیدی با هم دارند.
اما سنت ها الزاما در چارچوب هیچ دستگاه فلسفی واحدی نمی گنجند. سنت ها نتیجه انباشت تجربیات تمدنی در طول سالهای بسیار هستند. معمولا سنت ها مقدم بر دستگاه های فلسفی اند. به اینصورت که ابتدا سنت ها شکل گرفته، و سپس اندیشمندانی پیدا می شوند تا برای درک ریشه ها و منطقی که در پس پشت این سنت ها وجود دارد نظریه پردازی کنند.
آیا نفی وجود خدا به معنی نفی قوانین فقهی است؟ (virgool.io)
پس سنت و ایدئولوژی یک تفاوت اساسی دارند. ایدئولوژی ها معمولا افکاری هستند که منشا و مبدا نظری داشته و آثار و طبعات آنها در عرصه عملی یا اصلا آزموده نشده، یا تجربیات عملی کمی در اختیار است. اما سنت ها دقیقا معکوس این مطلبند. یعنی سنت ها از عرصه عملی برخاسته اند و شکل بندی نظری برای توجیه آنها یا اصلا موجود نیست، یا توجیهات موجود مختصر و ناقصند.
گاهی اوقات سنت های مشابهی در فرهنگ هایی مشاهده می شوند که از نظر فکری و فلسفی و ایدئولوژیک تفاوت های پایه ای و اساسی با هم دارند. گاهی اوقات هم سنت های مشابهی در فرهنگ هایی رویت می شود که اساسا هیچ ارتباطی به هم ندارند. بعنوان مثال، در فرهنگ اسلامی کف زمین موال نجس تلقی شده، لذا معمولا مسلمانان از دمپایی مخصوص برای تردد در موال استفاده می کنند که هنگام خروج آن را از پا در می آورند. دقیقا همین سنت را در فرهنگ ژاپنی هم مشاهده می کنیم، با وجودیکه فرهنگ ژاپنی هیچ ارتباطی به فرهنگ اسلامی ندارد.
نظریه تکامل داروین و کاربردهای آن (virgool.io)
چطور چنین تشابهاتی در سنت ها مشاهده می شود، در حالیکه ایدئولوژی ها به شدت با هم تفاوت دارند؟
پاسخ این پرسش در همان نکته اساسی است که حقیقت یکی است، و حقیقت، کُل است. اما از آنجا که حقیقت و تصویر کلی جهان بی نهایت پیچیده است، هیچ نظام فکری و فلسفی قادر به درک و توصیف آن نیست. لذا اختلاف از نظرگاه متفکرین حاصل می شود. اما تجربیات تمدنی می تواند فراتر از افکار فردی انسانها پیش برود. ولو اینکه فردی یک فیلسوف نابغه و بسیار تیزبین و جامع العلوم باشد، باز محدودیت های ذهن انسان مانع از درک تمام جزئیات می شود. اما انباشت تجربیات میان نسل های متوالی می تواند در سنت هایی متبلور و متجلی شود که ممکن است تا مدتها بعد ظرفیت درک علل و ریشه های آنها پدیدار نشود. بعنوان مثال پرهیز از تماس با نجاسات، قبل از کشف میکروب هیچ توجیه علمی نداشت.
علم یا خرافات؟ دانشمندان بی سواد و بی سوادان خردمند (virgool.io)
در مقابل، باورهای ایدئولوژیک به شدت در معرض مردود شدن و منسوخ شدن هستند. بعنوان مثال، لیبرالها در آمریکا مدتهاست گلوی خود را پاره می کنند و در حمایت از همجنس بازی و تغییر جنسیت فریاد می زنند «هر کسی اختیار بدن خودش را دارد» (My body, my choice). اما اخیرا در جریان پاندمی کورونا که بیشترین قربانی را در آمریکا داشته، در پاسخ به عده کثیری که به بهانه های مختلف حاضر به دریافت واکسن نیستند، همان لیبرالها اصرار دارند زدن واکسن کورونا باید اجباری شود. یعنی به وضوح باور ایدئولوژیکی که با تعصب روی آن پافشاری می کردند، در عمل به کلی مردود و حتی نزد خودشان بی اعتبار شده. و البته کار که به اینجا می رسد عده ای دچار تناقض گویی و پافشاری بر دگم های مردود می شوند، و عده ای هم از اساس و بنیان آن ایدئولوژی را رها می کنند.
حتی در مواردی ممکن است یک ایدئولوژی تلاش نماید سوار بر میراث سنت های یک تمدن بزرگ شود. لذا تلاش می نماید برای رسوم و آداب و سنن تمدن مورد نظر، توجیهات علمی و فلسفی و فکری بتراشد. و از آنجا که این توجیهات مستقل از روندی که موجب شکل گیری آن سنت ها شده تولید شده اند، این احتمال هست که آن توجیهات اشتباه از آب در آیند. بعنوان مثال، بسیاری تلاش می کردند احکام و سنت روزه داری در ماه رمضان را با فواید جسمی و از طریق علم پزشکی توجیه کنند. اما بارها حتی از پزشکان بسیار معتقد و مومن مسلمان شنیده ایم که نه تنها روزه داری الزاما منفعت جسمی ندارد، بلکه ممکن است حتی مضراتی هم برای برخی افراد داشته باشد. در چنین مواردی، اتفاقی که افتاده مردود شدن آن نظام فکری و ایدئولوژیک است که در صدد بود یک رفتار سنتی را توجیه نماید. اما سنت های ماه رمضان و روزه داری مدتها قبل از اینکه کسی چنین توجیهاتی بتراشد در جوامع اسلامی جاری بودند. بنابراین، رد شدن این توجیه به معنی بی دلیل بودن اصل آن سنت ها نیست. قطعا دلایل دیگری وجود داشته که موجب شکل گیری آن سنت ها شده.
نکته اساسی اینجاست که سنت ها همیشه از عرصه عملی شروع می شوند و بعد وارد عرصه نظری می گردند. اما ایدئولوژی ها از عرصه نظری شروع شده و بعد وارد مرحله کاربردی می گردند. سنت ها مشابه عملکرد فردی هستند که در طول سالها فعالیت در یک حرفه فنی، مانند مهندسی کامپیوتر، یا خلبان هواپیما، یا مدیریت یک مجموعه تجاری در آنها مهارت پیدا می کند. از سوی دیگر، ایدئولوژی ها مانند فردی هستند که مطالبی را بطور نظری و تئوری درباره این حرفه ها خوانده، اما هیچ تجربه عملی ندارد.
شما ترجیح می دهید با هواپیمایی سفر کنید که خلبان آن سالها تجربه عملی پرواز داشته، یا هواپیمایی که خلبانش هیچ تجربه عملی نداشته، اما درس های نظری و تئوری درباره پرواز را خوانده و تازه قرار است اولین پرواز عملی خود را انجام دهد؟
همین مثال ساده تفاوت میان سنت و ایدئولوژی را بطور ملموس آشکار می کند. حتی اگر شخصی در مسائل نظری تسلط کامل داشته و از همه درس ها نمره 20 گرفته باشد، باز هیچ تضمینی وجود ندارد در عرصه عملی بتواند تصمیمات درستی را در زمان مناسب اتخاذ نماید. اما فردی که صاحب تجربه عملی است، حتی نیاز به فکر کردن ندارد، بلکه بطور خودکار در مواجهه با مسائل و مشکلات عملی، واکنش مناسب را از خود نشان می دهد. این واکنش ها از عرصه ناخود آگاه ذهن بر می خیزند. زیرا تجربیات در اثر تکرار از عرصه خودآگاه وارد عرصه ناخود آگاه فعال می شوند. بسیاری موارد، فردی ممکن است در برابر یک سانحه واکنش درستی نشان دهد. اما پس از مدتی که از ماجرا گذشت، تازه خودش متوجه شود دلیل و منطقی که پشت آن واکنش بوده چه بوده؟ مثلا فردی که تجربه جبهه و جنگ را دارد، با شنیدن صدای صفیر گلوله توپ، بلافاصله بطور ناخودآگاه خیز می رود. یا مادر یا پدری که تجربه بچه داری دارد، وقتی مدتی صدای فرزندش را نمی شوند، بطور ناخودآگاه می رود سرک می کشد ببیند بچه در چه وضعیتی است. چون در ناخودآگاه می داند بچه معمولا سر و صدایی از خود ایجاد می کند، مگر اینکه مشغول کاری آب زیرکاهانه بوده یا اتفاق ناگواری رخ داده باشد. یا در هنگام رانندگی وقتی چراغ ترمز اتوموبیل مقابل را می بینیم که روشن شده، ناخودآگاه پای ما هم روی پدال ترمز می رود، بدون اینکه به این مساله فکر کنیم.
سنت ها همین واکنش های خود بخودی و برخواسته از ناخودآگاه هستند که در سطح اجتماعی شکل می گیرند.
مذهب چیست و آیا انسان و جامعه بدون مذهب امکانپذیر است؟ (virgool.io)
و البته باید توجه داشته باشیم، باورهای ایدئولوژیک معمولا برای اقناع عمومی مورد استفاده قرار می گیرند. در عمل هیچکدام از این ایدئولوژی ها تعیین کننده رفتار حکومت ها نیستند. حتی اتحاد شوروی و آلمان نازی هم در بسیاری موارد با توجه به منافع هیات حاکمه خود تصمیمات و سیاست هایی اتخاذ می کردند که مغایر با اصول و باورهای ایدئولوژیک آنان بود.
مبلغین ایدئولوژی نولیبرال، اصرار و تاکید زیادی بر زدودن جامعه از سنت ها و باورهای سنتی دارند که به هر نحوی ممکن است با اصول و ارزشهای نولیبرالیسم در تضاد باشد.
در بُعد فردی، نولیبرالها اصرار دارند ما باید همواره بطور خود آگاه، «جانبداری ناخودآگاه» (Unconscious Bias) را در خود به چالش بکشیم. معنای دیگر این ادعا این است که باید تمام تجربیات و مشاهدات عینی زندگی خود را که در عرصه ناخود آگاه ذهنمان ذخیره شده اند دور بریزیم، و همواره جهان را از درون لنز اصول و ارزشهای نولیبرال بنگریم. بعنوان مثال، اگر در اثر مشاهدات مستقیم و تجربیات زندگی این ذهنیت را پیدا کرده ایم که پسربچه ها بیشتر به فعالیتهای ورزشی پر تحرک مانند فوتبال و کُشتی علاقه دارند، و دختر بچه ها به عروسک بازی و رقص، ایدئولوژی نولیبرال به ما می گوید باید این «جانبداری ناخودآگاه» را دور بریزیم و اجازه دهیم دختران فوتبال و کشتی، و پسران عروسک بازی و رقص را تجربه کنند.
این مطلب برای بسیاری از ما شناخته شده است که در اثر تجربیات زندگی، می توانیم با یک نگاه مطالب زیادی را درباره فردی که برای اولین بار دیده ایم حدس بزنیم. از قیافه ظاهری و چهره فرد، تا طرز لباس پوشیدن و حرکات و سکنات وی، هر کدام نشانه هایی از خُلق و خو و خصلتهای فرد به ما ارائه می دهند. در اثر تجربه زندگی اجتماعی، ما بطور ناخودآگاه می آموزیم از این نشانه ها بهره ببریم و برخورد خود را با افراد با توجه به خلق و خوی آنها تنظیم کنیم. اما ایدئولوگها و مبلغین نولیبرالیسم به ما می گویند به هیچ عنوان نباید از روی ظاهر افراد هیچ نوع ذهنیتی نسبت به آنان پیدا کنیم.
نولیبرالها توصیه می کنند چشمانمان را ببندیم و مانند افراد کور خود را از دیدن جهان محروم کنیم. این حرف کاملا حکیمانه ایست که «افرادی که ظاهربین نیستند، به شدت سطحی بینند». وقتی از ظاهر افراد قادر به قضاوت نسبت به باطن آنان نباشیم، به این معنی است که تمام تجربیات زندگی خود را دور ریخته ایم، و مانند یک کودک خردسال جهان را می بینیم.
در بُعد جمعی هم دقیقا مشابه همین مساله را در خصوص سنت ها می بینیم. نولیبرالیسم تمایل به سنت زدایی و به چالش کشیدن باورهای سنتی دارد. وقتی سنت ها را دور می ریزیم، آن تجربیات جمعی که در طول نسلها انباشته شده اند را کنار گذاشته و تنها به عقل محدود خودمان اتکا می کنیم. و تازه همین عقل محدود خودمان هم محدود به ذهن «خودآگاه» می شود، چون نولیبرالیسم با «جانبداری ناخودآگاه» مخالف است. پس نه حق داریم از تجربیات جمعی انباشته شده در سنت ها استفاده کنیم، و نه حق داریم از تجربیات فردی خود که در طول زندگی کسب کرده ایم بهره بجوییم. نتیجتا انسان نولیبرال انسانی است به غایت سطحی نگر و به شدت تک بُعدی. انسان نولیبرال تنها مجاز است در یک زمینه حرفه ای کسب مهارت و تجربه نماید، و در الباقی زمینه ها همیشه باید مقلد مراجع تقلید پُست مدرن باشد، که همان «تاثیر گذاران» (influencers) در شبکه های اجتماعی و سلبریتی ها هستند. تاثیر گذاران و سلبریتی هایی که خود بینهایت سطحی نگر و بی سواد و کوتاه فکرند.
توهم عقل گرایی و گریز از مذهب (virgool.io)
و نکته جالب اینجاست که چنین جامعه سطحی و به شدت ایدئولوژیکی، دقیقا با شعارهای ضدیت با ایدئولوژی و مبارزه با تفکرات خام و دست ساز و مصنوعی حاصل شده! چطور چنین چیزی ممکن است؟! چطور ممکن است ما از ایدئولوژی و جامعه ایدئولوژیک و حکومت ایدئولوژیک گریزان باشیم، و در عین حال عملا خواهان گذار به یک جامعه پُست مدرن و به شدت ایدئولوژیک باشیم؟
پاسخ دقیقا در همین نکته است که تفکیک میان ایدئولوژی و سنت را درک نمی کنیم. اشکالات ایدئولوژی های غلطی که در اثبات سنت های درست ارائه شده اند را نشانمان می دهند و به ما می گویند اشکال کار از پذیرش آن سنت هاست! و به ما تجویز می کنند سنت های ارزشمندمان را دور بریزیم و ایدئولوژی های من درآوردی و سطحی آنها را بپذیریم و شریعت مخرب و فاجعه بار آنان را جایگزین سنت هایی کنیم که از آزمون هزاران ساله تاریخ تمدن سربلند بیرون آمده اند و نسل به نسل منتقل شده اند تا به دست ما رسیده اند.
آن ایدئولوژی های غلطی که سعی داشتند سنت های ما را توجیه علمی کنند، حکم همان وکیل مدافع بدی را دارند که در دادگاه با دفاعیه ضعیفش بیشتر موجب تنگتر شدن عرصه بر موکلش می شود. و این ایدئولوژی های جایگزین پُست مدرن مانند دادستان بی رحمی هستند که از نقطه ضعف وکیل مدافع استفاده کرده و موکل بی گناهش را محکوم می نماید.
و فراموش نکنیم، در پایان متضرر اصلی خود ما هستیم. ما که زندگیمان را می دهیم و احتمالا وقتی خیلی دیر شده و عمر گرانمایه سپری شده، تازه دوزاریمان می افتد که جنسی که به ما انداختند بنجل بود و آنچه در ازایش مفت دادیم چه گوهر گرانبهایی بوده. و تمام مدت دلمان خوش بوده که برای پیشرفت و ترقی مبارزه می کنیم! به قول فردوسی:
دریغ این همه رنج و پیکار ما
پشیمانی آمد همه کار ما