ویرگول
ورودثبت نام
Arezoo
Arezooداستانام خیلی کوتاهن، ولی خب بعضی وقتا یه عالمه فکر توشونه…
Arezoo
Arezoo
خواندن ۱ دقیقه·۳ روز پیش

شاهزاده ای که دیگر گل نخرید

یه دسته گل نرگس روبه‌رومه. عطر نرگس مثل یه نوازش لطیف، با مهربانی، تمام خونه رو در آغوش گرفته. بو می‌کشم. ریه‌هام شکوفه می‌زنن. لبخند.

چشمه‌ای از خاطره می‌جوشه.

تصویر گل‌ها وقتی توی دست شاهزاده بود، توی ذهنم نقش می‌بنده:
«تقدیم با عشق، بانو.»


برای بار هزارم، قلبم مثل باغی پر از غنچه، با هر نگاهش شکوفه می‌ده.
شیرینی، مثل حریر قندها، ذره ذره توی قلبم باز می‌شه. گرما و آرامشی عجیب، مثل موجی نرم وسط وجودم جریان پیدا می‌کنه. با ذوق می‌خندم.
دوستش دارم.
هر بار که توجهش مرا سر ذوق می‌آورد، کلمات عشق از انگشتانم جاری می‌شوند. چی بگم؟… هرچی عشق فرمان بده.


می‌دونم… گاهی من، من نیستم—اما گاهی یه سایه لرزان، یه تصویر نیمه‌تمام… از اون چیزی که عشق ازم می‌خواد. اما عشق فرمان می‌ده. و من با تمام وجودم تلاش می‌کنم.
می‌دونم… که گاهی دورم، گاهی نزدیک.
اما در حال یاد گرفتنم.
عیب‌هایم را، مثل برگ‌های پاییزی، بر زمین مریز. بگذار با باران صبرت، ساقه‌ام سبز شود.
یاد می‌گیرم… یاد می‌گیرم که لحظه‌ای مقاومت نکنم، لحظه‌ای منتظر نباشم.
نرگس‌ها حتی در سایه نیز قد می‌کشند.
من نیز می‌آموزم که در نوسان نگاهت ریشه بدوانم.
هوش عشق در من بیدار شده… مثل معلمی بی‌صدا، هر درسش را با لبخند نگاه می‌دهد.
باید بلدت باشم.
نرگس‌ها را بلد شدم… تو را نیز خواهم آموخت؛ حتی اگر هزار بار شکوفه‌هایم بریزد.
و هر بار، از نو، دوباره شکوفه خواهم زد.

پی نوشت: این‌ها را نوشتم و ثبت کردم تا یادم نماند که شاهزاده‌ی قصه‌، گاهی آنقدر حرصم می‌دهد که می‌خواهم قندان حریر را توی سرش خالی کنم! نوشتم تا یادم بماند آن یک بار که گل خرید، چه معجزه‌ای کرد. نوشتم تا شاید… شاید شاهزاده دوباره راهِ گلفروشی را یاد بگیرد. فعلاً که منم و این نرگس‌ها و صبری که دارد تمام می‌شود!

عشقدلنوشتهدلنوشته کوتاهعاشقانهدلنوشته عاشقانه
۱۱
۵
Arezoo
Arezoo
داستانام خیلی کوتاهن، ولی خب بعضی وقتا یه عالمه فکر توشونه…
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید