میرم جلوی آینه و چشمکی به خودم میزنم! با خنده به مریم میگم : ببین حالا اگه دیت داشتم عمرا مثل امروز آرایش و موهام خوب نمیشد!
مثل همیشه چشماش میخنده و آروم میگه: دختر معلوم نیست اینجا من عروسم یا تو؟
پشت چشمی نازک می کنم و میگم: میخواستی یکم بیشتر آرایش کنی ! مثلا خواستگاریته ها! بیا بشین یکم سرخاب سفیدابت کنم عروس خانم.
ملیح و آروم میخنده و میگه : نه بابا همین جوری خوبه .
با ریمل به جون مژه هام میفتم و زیر لب شروع میکنم به غر زدن که گوشیم زنگ میخوره. بی توجه بهش کارمو ادامه میدم که مریم میگه: هانی یکی به اسم سینا داره بهت زنگ میزنه! بی خیال بهش میگم ولش کن مهم نیست!
مکث میکنه و میگه: چرا جواب نمیدی خب؟
_ پسره خوبیه ها ولی وضع مالیش معمولیه ! واسه همین....
تا خواستم بقیه حرفمو بگم قیافش درهم میشه و با اخم میپره وسط حرفم: هانی تو مگه بچه ای ؟ 30 سالته این حرفا چیه؟
بالاخره بیخیال مژه های در حال پروازم میشم و رومو برمیگردونم : مریم من که مثل تو نیستم با همه چی بسازم! درسته خیلی پسره خوبیه، متینه ولی خب پولم قطعا مهمه.
دیگه از اون مریم ملیح و مهربون خبری نیست و با حالت جدی صحبت میکنه: مشکل ما نسل جدید همینه! دنبال شاهزاده با اسب سفید می گردیم. دنبال یک آدم کامل و پر از مشخصه های مثبت می گردیم ولی تو به من بگو اصلا آدم کامل وجود داره؟ تو خودت کاملی؟
_ نه نیستم ولی بالاخره از نظر مالی هم باید طرف اوکی باشه دیگه. الان تو از انتخابت مطمئنی ؟ علی یه کارمند معمولیه با حقوق کارمندی! مطمئنی از پس زندگی بر میاد؟
بدون مکث جواب میده_ تو علیو با معیار کارمند بودن یا نبودنش میسنجی من با پشتکار و پر تلاش بودنش! این فرقه منو توعه ! قبل از اینکه ببینی طرف پولداره یا نه اول ببین پر تلاش هست یا نه! ببین این پولارو خودش به دست آورده یا نه؟ از چه راهی به دست آورده؟ اصلا آدم درستیه؟
میخندمو میگم مگه مهمه از چه راهی این پولو به دست بیاره؟ مهم اینه من کمبودی احساس نمی کنم.
سرشو با تاسف تکون میده و میگه: چی بگم بهت! مفهوم زندگی این نیست هانی! ازدواج یک شراکت 2 نفرست تو همه چی! وقتی به جای یک نفر، دو نفرتون با هم تلاش کنید خیلی زود پیشرفت می کنید! من نمیگم پول مهم نیست اتفاقا مهمه ولی قبلش ببین با این آدم هم مسیر هستی یا نه؟ مسیرتون، رویا هاتون ، فکراتون در یک راستاست یا نه؟ زندگی فقط لاکچری بازی نیست هانی! مفهوم زندگی یعنی حال خوب تو در کنار یکی حتی در سکوت! هیجان تا یک جایی باهات میاد ولی در میانسالی جاشو به سکون میده و ببین وقتی سپیدی و خط های زندگی روی صورتت نشست آیا میتونی از نوشیدن یک چای در سکوت و سکون کنار آدمی که انتخابته لذت ببری یا نه؟
نگاهش می کنم و چیزی نمیگم. میفهمه که شکست خوردم. دستمو میگیره و دوباره همون مریم مهربون میشه: هانی! تو میتونی تا آخر عمرت دنبال شاهزاده با اسب سفید باشی و با امید اینکه یه روزی همچین آدمی میاد تنها بمونی! یا میتونی یه فرصت به آدمای درست زندگیت بدی و بزاری نشون بدن که میتونن تو مسیر زندگی با تو باشن یا نه؟
تسلیم میشم و میگم: از بین همه پسرایی که دیدم، سینا خیلی خوبه بهم احترام میزاره و فک می کنم آدم درستیه!
لبخند میزنه و میگه ایشالله که خیره!