صدرا
صدرا
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

نباید بذاری یادت بره...

1401/04/19
1401/04/19

شده بود ملکه‌ی ذهنم.

شده بود ماهِ من.

شده بود بومِ نقاشیِ من. برای کسی که نقاش نیست، نقاشی کشیدن سخته، قبول داری؟ ولی من همیشه خوب می‌کشیدمش و اون همیشه ذوق‌ زده می‌شد.

حوصله‌ی حرف اضافی ندارم، فقط نذار یادت بره...

یکسری چیزا خیلی قشنگ بود، دلیل نمیشه همه چی رو فراموش کنی صدرا.

بذار یادت بمونه چقدر یاد نگاش در ذهنت می‌تونست به طرز معجزه‌ آسایی لبخند بیاره روی لبت. آره؛ هنوزم می‌تونه.(خطاب به خودم: "دیوونه")

صدرا نذار خاموش بشه چراغِ این قشنگیا. یکسری چیزا خیلی کمیابه. ولش نکن لطفا، قدرشو بدون.
بذار بمونه توی ذهنت، مهم نیست چقدر زخم می‌زنه، بذار مغزت اینو بدونه که "عشقِ اول" چه جایگاهی داشت و داره.

دیدی گفتم آسمون شب قشنگ‌ترین لحظه‌ست برای نوشتن. مثلِ الان.

هم ستاره چشمک می‌زنه، هم ماه زیباست. دیگه چی می‌خوای؟ یکم دود؟! نه. بذار بگم: یه موزیک خوب.

راستی صدرا خودتو گول نزن و سعی کن با خودت رو راست باشی. قرار نیست راحت بگذره و نذار راحت بگذره...

حداقل به احترام او...

تا بعد

حرفی ندارم

شب خوش


پایان

نوشته‌ای از
سید‌صدرا مبینی‌پور

می‌دونم متن‌های این چند روزم ارزش محتوایی زیادی نداره، پس ممنونم که تا انتها می‌خونی دوست من. 3>
نوشته‌های قبلی من که آشنایی با شغل سوپرمارکتی و فروشندگی هم هست. اگر می‌خوای باهاش آشنا بشی، یادت نره بخونی و نظرتو بهم بگی. خوش خوان باشی دوست ویرگولی :)
https://vrgl.ir/g8VM0
یادت نرهعشقدلنوشتهخاطرهآسمان شب
شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه می‌دارد _ مرا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید