الی·۴ سال پیشرُزتا عزیزم! هنوز هم شبها با خودت حرف میزنی؟درست شبهایی که فکر میکنم جون مبارزه ندارم، توان جنگیدن با غولی به اسم جامعه، گرونی، فلاکت و سیاهیِ آینده در من خشک شده و طنابهای تسلیم و…
الی·۴ سال پیشهربار میچرخم و میرقصم، مادرم میخندد!شادی در پناه مسجد آقا بزرگهرکسی من رو میبینه از آدمی یاد میکنه که بهراحتی با غریبهها ارتباط میگیرم، بیپروا ام و با حرفزدنهای پشت سر…
الی·۴ سال پیشمنم چیزای قشنگو دوس دارم نازم کنم لِنی!جورج میلتون و لنی اسمال دوتا دوستن که برای پیدا کردن کار، از مزرعهای به مزرعه دیگه میرن. آرزوی قدیمی هر دوشون اینه که روزی خونهای رو بخ…
الی·۵ سال پیشما رأیت الا صبراً !دارم شبیه وسایل خانه میشوم. شبیه گیاهی.دارم دچار جریان سیال ذهن و تکگویی درونی میشوم. امروز اولین صبحی بود که اصلا دلم نمیخواست بیدار…
الی·۵ سال پیشآیا تا بحال تصویری از باخ دیدهاید؟“ آیا تا بحال تصویری از باخ دیدهاید؟ او با آن شکم گرد و گندهاش مرا به یاد یک گربه باردار میاندازد. احتمالا روحش از جسمش پیروی میکرده. ر…
الی·۵ سال پیششاگرد قصابگفت ببین ببین چی برات خریدم. یه صفحه برات خریدهم بهترین صفحه دنیا. شرط میبندم به عمرت صفحهای به این خوبی نشنیدی. گفتم اسمش چیه مامان؟ گف…
الی·۵ سال پیشپای سیب یا کیک شکلاتی؟همه چی از همین تست خودشناسی که این روزها توی واتسپ دست به دست می شه شروع شد. من اون بازی رو فقط برای یک نفر فرستادم. یعنی فکر میکردم خب مگه…
الی·۵ سال پیشاز گم شدن در تهراناولین روز دانشگاه صبح زود بیدار شده بودم. زود یعنی شش صبح. عاطفه خواب بود. رویا هم. ترم سومی بود که خوابگاه بودند و اصلا هم دانشگاهی منی که…
الی·۶ سال پیشبرای "رکس" عزیزم که دیگر هیچوقت ندیدمشکوچکتر که بودم این خانهای که درختهاش پیداست و بند رختِشان همیشه خدا آویزان و پر از لباس، یک سگ ژرمنشپرد داشتند. همان روزها بود که تلویز…
الی·۶ سال پیششرح وفادارانه وقایعامروز با این ترکیب کلمات جدید مواجه شدم. از اون ترکیباتی که وقتی شنیدم با خودم گفتم: «همینه! این اون چیزیه که همیشه دلم میخواست برای بیان…