اين روزها زندگى من و دوستانم به گمانم دو بخش شده! گروهى با ترس زندگى مى كنند و گروهى با خشم...
هر دو محرك انفعالى براى انسان اند. شما زمانى كه خشمگين مى شويد غريزه ى دفاع از خود و تصرف آنچه كه خود را محق آن ميدانيدبر شما مسلط مى شود و زمانى كه مى ترسيد، براى حفظ آنچه داريد و ترس از دست دادن داراييتان فعال مى شويد و عمل مى كنيد.
مى ترسيم از گفته هاى ديگران، از قضاوت اطرافيان، از داستان ها و اشعار! مى ترسيم از آينده ى نامعلوم، مى ترسيم از غلبه ى چيزىكه تجربه اش نكرديم! مى ترسيم از بودن و نبودن خود و ديگران و عقب مى كشيم. آنجاست كه چنگ مى زنيم به هر چيز كه داريم و به آنقناعت ميكنيم.
و گروهى از چيزى كه ندارند خشمگين مى شوند. طلبكار تمام عيار دنياى خود! مى خواهم، مى توانم، بايد بتوانم، مطيع من باش...
خشم همان فعال كننده ى آدرنالين، خود منبع قدرتى براى ادامه حركت فيزيكى مى شود. چقدر برويم چقدر بخواهيم چقدر نرسيم چقدربدست نياوريم تا خسته شويم. و خشم آرام ميگيرد...
و خشم... ترس مى شود!
.
?حسن نصيرى