ویرگول
ورودثبت نام
پارسا زندی
پارسا زندی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

بهمنِ ابری|شعر

آسمانم ابری ست
ابر ها می بارند
بارش باران و برف
برفی سنگین و سخت
همچون دستاری،روی سرم کی خانه بست؟
بهمن امسال را
در بن این تن مرده درخت
دانه های مضحکِ خندانِ برف
با همان فندک یادگاریت
لا به لای خاطره های قشنگ
آن چنان بکشم بر آتش که سنگ
بگدازد گویی دوزخ را
بر زمین آورده اند.
خاطرت هست همین آذر ماه امسال
رو به روی یک باغ
با عطر نفس های شعر شاملو بوسیدمت؟
هیچ خاطر داری؟
اولین برف زمستان سر زلفت را
آن چنان بوییدم
که میان دریای ابر ها
حتی از صد فرسخی
ابر بارنده آن دانه برف
پیش چشمم پیداست؟
اصلا می دانی؟
خنده ات در کنار دریاچه
با لبان قرمز یاقوتی ات
بار دیگر بر من
گرد تجربه ی عشق مطهر پاشید؟
صورت ماهت را
حیف است که هیچگاه نتوانستم کامل بینم
آخر میدانی
رخ كاملِ ماه من در یک ماه
دو سه شب در دل تاریک سپهر پیدا نیست.

نميدونم خوب شده يا نه.امروز هوا ابری بود اينم همينطور كه داشتم كاغذبازی مي كردم اومد گوشه ذهنم و ادامه ش دادم.نظراتتون رو ميخونم...


بهمنشعرابریعاشقانهعشق
یه روزی منم و گیبسون کاستوم دهه۶۰ و یه منظره ناب?کانال:https://t.me/tonnel42
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید