«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
یک درنگ بر هنگِ منگ و لنگِ فرهنگ! (۶)
مقدمه:
در کتابگردیهایم گاهی به کتابهایی میرسم که زمانی جزو کتابهای درسی بودند و الان منقرض شدهاند. و البته افسوس بسیار میخورم از حذف این کتابها. چون به نظرم بیشتر از برخی از کتابهایی که امروز توی مدرسهها درس داده میشوند، به درد میخوردند. نگو نقشهی تغییر سبک زندگی و فرهنگ مردم و بردن این سبک زندگی و فرهنگ به سمت سبک زندگی و فرهنگ غربی، به دست نفوذیهای لعنتی و یا متصدیان تازهکار و ناشی، و در همان اوایل انقلاب و جمهوری اسلامی خودمان رقم خورده است و پیش از آن، فرهنگ عامه، چه درست و چه اشتباه، چه جدّی و چه طنز، چه واقعیت و چه خرافه، از محبوبیت خاصی برخوردار بوده است و اینقدر از ارزش و اعتبار برخوردار بوده است که در قالب یک کتاب درسی، تدریس نیز بشود.
شما را به بخشی از این کتاب که به «سیزدهبهدر» و آداب و رسوم آن روز اشاره دارد و بخشهای کوتاه و جالب دیگری از آن، مهمان میکنم. ای کاش مسئولانی که کتابهای مدرسه را تهیه و تدوین میکنند بیایند بگویند چرا کتابهای خوبی مثل این کتاب که تدریس آنها از پیش از انقلاب و در چند سال اول انقلاب ادامه داشت را به تدریج، منقرض کردند و با کتابهایی جایگزین کردند که کمتر مانند این کتاب، رنگ و بوی ایرانی دارند؟
امیدوارم با خواندن بخشهایی از این کتاب، بیشتر لذّت ببرید و کمتر افسوس بخورید.
صفحهی اول کتاب «فرهنگ عامه» که در سال ۱۳۵۸ برای سال چهارم آموزش متوسطه عمومی، منتشر شده است (به دلیل کمرنگ شدن جلد کتاب، از آوردن تصویر آن خودداری کردم):
اعتقاد به نحوست سیزده ریشهی ایرانی ندارد:
در این روز (همان روز سیزده فروردین) دخترهای دم بخت برای پیدا کردن شوهر، دست به کار میشدند!
روز سیزده، برای دخترانی که هنوز فرهنگ غربی را نیاموخته بودند و از پیدا کردن شوهر به روشهای وارداتی، چیز زیادی نمیدانستند، روز تلاش برای بختگشایی نیز بوده است و دختران هر شهری برای اینکه بختشان باز شود، دست به اقداماتی میزدند که خواندنش خالی از لطف نیست:
در این کتاب حتی از چند بیماری و روش درمان جدّی و طنز آن از سوی مردم اشاره شده است. در اینجا فقط سرماخوردگی و زکام که همهگیرتر هستند را میآورم:
چی فکر کردید. در این کتاب دربارهی انواع بازیها نیز صحبت شده و چند بازی دخترانه و پسرانه هم آموزش داده شده است. اقسام این بازیها را چه کسانی یادشان میآید؟ (تیتر یادداشت از همین بازی گرفته شده است!)
یادم نمیآید با هیچ لالاییای به خواب رفته باشم. بیشتر با صدای لالایی، از خواب میپریدم تا اینکه بخوابم. در این کتاب از چند لالایی معروف نیز یاد شده است. موقعی تعجب کردم که مادرم دقیقاً همین متن لالایی تهرانی را برای ما میخواند. متن این لالایی را کلاً فراموش کرده بودم. ولی وقتی متن را خواندم صدای مادرم موقع خواندن همین لالایی برایم تداعی شد. حالا باید بروم بپرسم مادر مگر شما یزدی نبودی، چرا لالایی تهرانی برای ما میخواندی؟! یالّا از خودت دفاع کن!
لُب کلام:
بنده با اصلاح این دست کتابها مشکلی ندارم ولی فکر میکنم بخشهایی از این کتابها، مانند لالاییها و بازیها، باید سینه به سینه و نسل به نسل انتقال مییافت. امروز چند مادر جوان ایرانی بلد است با صدای خودش، برای فرزندش، لالایی بخواند و برای خواب کردن دلبندش، دست به دامن آهنگهای مزخرف داخل گوشی همراهش نشود؟!
الان چند کودک ایرانی حاضر است از گوشی همراه فاصله بگیرد و یکی از آن بازیهای جذاب، جمعی و پر تحرّک دوران کودکی ما را انجام بدهد؟ اصلاً بلد است که بخواهد انجام بدهد؟ نمیشد این بازیها را حداقل در زنگ ورزش مدارس انجام داد؟ با حذف همین بازیها و گوشی به دست کردن کودکانمان، شروع کردیم به پرورش و تکثیر هیکیکوموریهای تنبل، ملول و افسردهی وطنی.
آخرین یادداشتها:
ماجرای زیبای آن مجلهای که دفتر مشق از آب درآمد!
دستور بده مرا تا ابد به خودت تبعید کنند!
یک درنگ بر هنگِ منگ و لنگِ فرهنگ! (۵) ?
حُسن ختام: به نقل از «کتاب واقع نگری/ ده دلیل که ثابت میکند اوضاع دنیا آنقدرها هم که خیال میکنیم بد نیست» نوشتهی «هنس روسلینگ»
شکلدهی نگرشتان به جهان با اتکا بر رسانهها مثل این است که تنها با نگاه به تصویری از پای من، دربارهی کلیت من نظر بدهید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
فرهنگ ناکارامد
مطلبی دیگر از این انتشارات
مردانگی اسیدی(خطاب ب این یارو خرسه)
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک درنگ بر هنگِ منگ و لنگِ فرهنگ! (۳)