تو چه ساعتی هستی؟

ساعت من خواب مانده روی ساعت ۸ یکی از شب های تابستان سال ها پیش .. ساعتی که هوا خوب بود. خنکای جذاب شب های تابستان را هر بار فریاد می زد،
من برای همیشه مانده ام در یک لبخند ، در خوش خوشای حال آن روز تابستانی، ساعت ۸ که همه چیز خوب بود! هوا ، من ، ماه و آن نوشیدنی که با یار می نوشیدم!
چند وقتی ست ساعتم تغییر نمیکند، نوسانی ندارد حالم. اگر هم داشته باشد بروزی ندارد. شده ام مثل آن خط صاف که روی دستگاه بیمارستان نقش می بندد وقتی که میمیری.
همیشه مهربانم. چوبش را هم خورده ام ازین حال یکنواخت. ولی خب خوبی های خودش را هم داشته. خدا را شکر. خب چه کنم؟ ساعتم مانده روی ساعت ۸. حالم هم در همان ساعت آن روز آن ماه آن سال مانده ..
ولی خب اگر بخواهم از گذشته بگویم ، اگر ساعت ۳ عصر شوم به خوابی عمیق میرود تمام وجودم !
ساعت ۷ صبح که باشم سرشارم از زندگی،انرژی و نوشتن .. دوازده شب به بعد شیطان را درس می دهم. شیطنت می دود زیر پوستم برای همین هم قبل ۱۲ شدنم میخوابم معمولا
حالا تو بگو
تو چه ساعتی هستی ؟
@mahdarname

از من بیشتر بخوانید:

اتوبوس نوشت، یارو چینی حرف میزد انگار

دلبر

داستان جالب زندگی راننده اسنپ تهرانی(کلید اسرار-قسمت اول)

زن قمی-اسنپ نوشت (کلید اسرار-قسمت دوم)

شیرموز و پیرمرد ماشین باز و نوه اش امیرسام