«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
تفالی به کتاب"پندار"اثر ریچارد باخ!
مثل خیلی ها ریچارد باخ را با"جاناتان مرغ دریایی"می شناختم.پس از خواندن مطلبی تحت عنوان"پندار"در ویرگول،کنجکاو شدم تا کتاب"پندار"او را نیز بخوانم و خواندم.
ریچارد باخ در مقدمه این کتاب آورده است:
پس از انتشار داستان جاناتان،مرغ دریایی سوالی را بیش از یک بار شنیده بودم:«ریچارد،اثر بعدی تو چیست؟پس از جاناتان،چه خواهی نوشت؟»در آن دوران،پاسخ می دادم که مجبور نیستم چیزی،حتی کلمه ای را،بنویسم.چرا که کتابهایم،همه ی آنچه را که می خواستم،گفته بودند و این که پس از مدتی قحطی، ماشین وجودم در حال جان گیری مجدّد بود و از این جور چیزها.بسیار لذت بخش بود که مجبور نباشم تا نیمه های شب کار کنم...هیچ از نوشتن لذّت نمی برم.آنجا،در تاریکی،اگر قادر باشم که به ایده ای پشت کنم و یا از گشودن دری به سوی آن امتناع ورزم،هرگز دست به قلم نخواهم برد.امّا گاه،انفجار مهیب دینامیتی از شیشه و آجر و تراشه های در حال پرواز،در دیوار رو به رویی رخ می دهد و شخصی که با احتیاط از روی خرده شیشه ها عبور می کند،گلوی مرا به چنگ می آورد و به نرمی می گوید:«تا وقتی که مرا با واژه ها بر کاغذ نیاوری،اجازه نمی دهم بروی.چنین بود که من"پندار"را ملاقات کردم.»
در جایی از کتاب"پندار"آمده است:
-دان،صفحه ها(ی کتابی که به من داده ای)شماره ندارند!
او گفت:
-همین طور است.فقط آن را باز می کنی و مطلبی را که بیش از هر چیز نیاز داری،می یابی.
-یک کتاب جادویی!
-نه،این کار را با هر کتابی می شود انجام داد.حتّی با یک روزنامه ی کهنه.البته اگر با دقّت کافی آن را بخوانی.آیا هیچ وقت این کار را انجام داده ای؟مشکلی را به ذهنت بیاور و آن گاه،هر کتابی را که در دست داری،باز کن و ببین پیامش چیست؟
-تاکنون انجام نداده ام.
-بسیار خوب،بعضی وقت ها امتحان کن.
وقتی این بخش از کتاب را خواندم یاد تفال زدن خودمان به دیوان حافظ افتادم.(شاید بگویید قیاس مع الفارق است.هیچ اشکالی ندارد.)با خودم گفتم چه فکر خوبی و چه ایده نابی.با این نسخه،می توان با هر کتاب،روزنامه یا مجله ای که نوشته ای در دل دارد،فال گرفت.و من همین کار را ابتدا با کتاب "پندار"ریچارد باخ امتحان کردم.چرا که بابت آموختن این ایده خوب به او مدیون بودم.نتیجه این شد:
اگر برای مدتی تمرین کنید که تخیّلی باشید،
می فهمید که شخصیت های تخیّلی،
گاهی اوقات
از مردمی با بدن ها و ضربان قلب
واقعی تر هستند.
خواندن این کتاب واقعاً حالم را خوب کرد.خوشحالم و خدای عزیز را شاکرم که قبل از مرگ،یک کتاب خوب دیگر،روزی ام شد.همچنین از آن شخص خیالی که با احتیاط از روی خرده شیشه ها عبور کرد و گلوی ریچارد باخ را به چنگ می آورد و او را مجبور به نوشتن این کتاب کرد و از کسی که باعث شد این کتاب را بخوانم نیز ممنونم.
هیچ نبشته نیست که به یکبار خواندن نیرزد.(ابوالفضل بیهقی)
دو مطلب قبلیم:
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب خواندنی کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب باشگاه پنج صبحی ها از رابین شارما
مطلبی دیگر از این انتشارات
فروشنده مردم دار