«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
خداناباوران عزیز این دو کتاب را بخوانند
مقدمه:
خدای نازنین نه تنها نمرده است، بلکه هر روز شواهدی به دست میآید که ثابت میکند او هر روز زندهتر و سر حالتر از دیروز میشود. اگر تو هنوز او را باور نکردهای، از سر ندانستن است، نه عناد. اگر بدانی، نه تنها، باورش میکنی، بلکه عاشقش خواهی شد.
تو اگر وجود او را تکذیب میکنی به مصداق: «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ ... (سوره یونس، آیه ٣٩) بلکه تکذیب کردند به آنچه که بدان علمی نداشتند... .»، تکذیب میکنی. ولی ای کاش جزو آن تکذیبکنندههایی باشی که به مصداق: «نحن ابناء الدليل نميل حيث يميل انّما المتبع هو البرهان (امام صادق علیهالسلام) ما فرزندان دليل و استدلاليم هر کجا برهان برود ما هم در معیت او هستیم، فقط برهان است که باید تبعیت شود.» به دنبال دلیل هستند و در هر زمان و مکان که آن را بیابند، بی هیچ تعصبی، در مقابلش سر تعظیم فرود میآورند.
و امّا: خوش به حال تو اگر پس از یافتن دلیل، به وجود او، ایمان بیاوری، به خود یگانهاش قسم که این ایمان تو به ایمان من و تمام مومنان تقلیدی "دنیا"، شرف دارد. باشد که تو جزو آن دسته از مومنانِ تقلیدیِ جاهل قرار نگیری و خیانتی که آنها در حق خدای عزیز کردند، توی مومنِ غیرتقلیدیِ عاقل هرگز در حق او نکنی.
کتاب اول:
متاسفانه وضعیت تهاجم فرهنگی که دیگر بهتر است بگوییم تجاوز فرهنگی(!)، اکنون به جایی کشیده شده است که کتابهای زردِ دوزاری به وفور و با شمارگان بالا به چاپ میرسند و بوق و کرنا میشوند و کتابهایی که با توجه به نیاز جامعهی امروز، بایستی به وفور به چاپ برسد، پس از چاپ اول، دیگر چاپ نمیشوند. یکی از این کتابها که به دلیل گسترش روزافزون تفکر خداناباوری در میان نسل جوان کشورمان، بایستی توجه بیشتری به آن شود، کتاب «زبان خدا: یک دانشمند برای ایمان شواهد ارائه میکند» اثر فرانسیس کالینز است که با نام «زبان خداوند (شواهد یک دانشمند برای باور)»، یکبار در سال ۱۳۸۷، با نام «زبان خداوند (شواهد یک دانشمند برای باور)»، توسط «انتشارات نشر علم»، با این طرح جلد:
و بار دیگر در سال ۱۳۹۳، با نام «زبان خدا (شواهد علمی ایمان به خدا از زبان دانشمندان)»، توسط «انتشارات بوستان کتاب قم»، با این طرح جلد:
به چاپ رسید.
متاسفانه این کتاب بسیار نایاب است و پیدا کردن آن به این راحتیها نیست. بنده خودم پس از مدتها گشتن و نیافتن، یک نسخه از این کتاب را به صورت خیلی اتفاقی از یکی از سایتهای فروش کتاب که احتمالاً نسخههای محدودی از این کتاب را از ته انبارش پیدا کرده بود(!)، خریداری کردم ولی هنوز به دستم نرسیده است. همچنان امیدوارم که با پیامک تاسف برای پایان یافتن موجودی کتاب، مواجه نشوم.
خودم در حال حاضر به جز پیشگفتار کتاب که نوشتهی مترجمان کتاب چاپ شده توسط «بوستان کتاب قم» است، هنوز سعادت خواندن متن کتاب را نداشتهام. بخش زیر را به نقل از یکی از سایتهایی که درباره این کتاب قلم زده بودند، میآورم:
نویسنده داستان را از روزی آغاز میکند که در کاخ سفید کنار بیل کلینتون ایستاده بود تا به عنوان مدیر پروژه بین المللی ژنوم انسان که با قدرت تمام بیش از یک دهه برای رونمایی از زنجیره DNA زحمت کشیده بودند، این موفقیت را به همه دنیا اعلام کنند. در این برنامه هم رئیس جمهور آمریکا و هم نویسنده کتاب اذعان میکنند که بشر امروز در حال یادگیری زبانی است که خدا با آن حیات را آفریده است و آنها از پیچیدگی و زیبایی و شگفتآور این زبان دچار حیرت زیادی شدهاند:
آنجا چه خبر بود؟ چرا یک رئیسجمهور (بیل کلینتون) و یک دانشمند احساس میکنند ارتباط با خدا را پیش بکشند؟ مگر جهانبینی علمی و جهانبینی معنوی با یکدیگر متضاد نیستند؟ دلیل پیش کشیدن خدا در این دو سخنرانی چه بود؟ آیا تعبیر شاعرانه بود یا مزورانه؟ آیا تلاش خودخواهانهای برای به دست آوردن دل معتقدان بود یا خلع سلاح معتقدان به این مطالعه که ممکن بود بگویند با این کار، شان انسان در حد یک ماشین پایین میاید؟ نه. لااقل برای من نه. درست برخلاف اینها. برای من تجربه دستیابی به زنجیره ژنوم انسان و ظاهر کردن پراهمیتترین متون، هم یک دست آورد علمی پایدار و هم موقعیتی برای عبادت خدا بود.
فرانسیس کالینز: «نمیتوان کسی را بالاجبار و تحت فشار به این باور و یقین رساند، بلکه باید خود، شخصاً آن را کشف نماید.»
کتاب دوم:
خوشبختانه کتاب دوم با این که هنوز مدت زیادی نیست در ایران، ترجمه و به چاپ رسیده است، با استقبال خوبی روبرو شده است. این نشان دهندهی این است که موضوع «خدا»، در بین نسل روشنفکر و کتابخوان کشور ما از اهمیت بالایی برخوردار است ولی افسوس که منابع خوب در این زمینه به قدر کافی وجود ندارند یا دارند و بنده از وجود آنها، آگاهی ندارم.
کتاب دوم را آنتونی فلو، از معروفترین، سرسختترین و چغرترین فیلسوفان ملحد جهان، نوشته است. از آن آدمهایی که صاحب تریبون سخنرانی بوده و یک عمر، برای خداناباور کردن مردم جهان زحمت کشیده است. برای همین، او در علّت نوشتن این کتاب آورده است: «از آن جایی که اشخاصی تحت تاثیر افکار من به گمراهی افتادهاند بدینوسیله میخواهم زیان عظیمی را که ممکن است به آنها زده باشم را جبران کنم.»
آنتونی فلو در این کتاب نشان میدهد که یک فرد میتواند از راه علم به وجود خدا باور پیدا کند. همانگونه که فرانسیس کالینز (نویسندهی کتاب اولی که معرفی کردم)، از راه علم، به وجود خدا باور پیدا کرد. فلو برای کسانی که جویای حقیقت هستند به خوبی مسیر منتهی به خداباوری را ریل گذاری کرده و میآموزد که وقتی موانع علمی از پیش روی یک ملحد برداشته شوند، او نباید موانعی از جنسی دیگر در مسیر خود بتراشد. همانطور که این موانع سالها راه را بر بزرگترین فیلسوف الحادگرای معاصر جهان، یعنی خودش، بسته بود و با کنار رفتن آن، او سالهای پایانی زندگی خویش را با باور به خدا زندگی کرد و با همین باور نیز از این دنیا رفت.
همانگونه که در مذاهب مختلف جهان، متعصبانی وجود دارند که تغییر دین و یا خارج شدن از مذهبشان را تاب نمیآورند. ملحدان نیز این تعصب را دارند که مبادا ملحد یا خداناباوری، به خدا ایمان بیاورد. وقتی آنتونی فلو اعتراف کرد که به وجود خدا ایمان آورده است، از سوی ملحدان، بسیار مورد حمله و اهانت قرار گرفت.
آنتونی فلو تاکید دارد که اصل اساسی زندگیاش این بوده که: «پیرو دلیل باش، هر کجا که تو را راهنمایی میکند» و چه قدر این اصل، بدون آن که خودش بداند مطابق با فرمودهی امام صادق علیهالسلام است که در مقدمه این مطلب، آوردم. یعنی: ««نحن ابناء الدليل نميل حيث يميل انّما المتبع هو البرهان: ما فرزندان دليل و استدلاليم هر کجا برهان برود ما هم در معیت او هستیم، فقط برهان است که باید تبعیت شود.»
همین آنتون فلو که خود را پیرو دلیل میدانست، در یکی از کتابهای قبلیاش نوشته بود دلیلی وجود ندارد که به سمت خداباوری کشیده شوم و تنها زمانی موضع خود را مشخص خواهم کرد که دلیل قانعکنندهای وجود داشته باشد.
توجه: دوستانی که از مطالب سنگین هراس دارند، فقط فصل دوم کتاب با نام «اثبات خدا: باور به خدا با تکیه بر شواهد و ملاحظات علمی» را بخوانند.
بخشهایی از فصل دوم این کتاب را برای شما بازنویسی میکنم:
- روزی از برتراند راسل پرسیدند که اگر بعد از مرگ، تو را به محضر خداوند ببرند و از تو بپرسند که چرا از خداباوران نبودی، چه خواهی گفت؟ پاسخ راسل این بود: «خواهم گفت که خدایا دلیل کافی وجود نداشت!»
- فلو معتقد است، اگر راسل زنده بود، به پیشرفتهای اخیر خداشناسی توجه میکرد. او نیز همچون راسل فیلسوفی قرینهگراست. از این رو با تاکید بر اصل پیروی از دلیل، خاطرنشان میکند که نباید بگذاریم فرضیههایمان قبل از ادراک، نحوهی دیدن شواهد را برایمان تعیین کند. به این معنا که نباید چون خیال میکنیم خدا وجود ندارد، اگر شواهدی دال بر وجود خدا یافتیم، آن شواهد را به گونهای گمراه کننده تفسیر کنیم.
- فلو یادآور میشود که اینشتین، کاشف نسبیت، تنها دانشمند بزرگی نبود که به ارتباط میان قوانین طبیعت و عقل الهی اعتراف کرد. اجداد نظریه فیزیک کوانتوم که کشف علمی بزرگ دیگری در عصر جدید است، ماکس پلانک، ورنر هیزنبرگ، اروین شروینگر و پاول دیراگ نیز اظهارات مشابهی را مطرح کردهاند. در کتاب «خدا هست» به سخنی از چارلز داروین طراح نظریه تکامل انواع اشاره میکند که در آن داروین به وجود علت اولی اذعان میکند و خود را شایستهی خداباور بودن میداند:
«دلایل، مرا از بسیار مشکل بودن یا تقریباً غیرممکن بودن درک این جهان عظیم با خبر کردهاند. جهانی که شامل انسان با گذشته و آیندهی دورِ او، به عنوان نتیجهی تصادف یا ضرورت است. با این وصف، من احساس میکنم که در نظر گرفتن یک علت اولی ضروری است، کلّیتی که دارای ذهنی هوشمند تا حدودی شبیه به ذهن انسان است. از این رو من هم سزاوار آن هستم که خداباور نامیده شوم.»
- وقتی خبر تغییر عقیدهی آنتونی فلو توسط رسانهها منتشر شد. دلیل تغییر عقیدهی وی، حیرت او از نظم و پیچیدگی پدیدهی DNA که در مطالعات اخیر دانشمندان کشف شده بود، اعلام شد. مجلهی لُسآنجلس تایمز در ۱۴ ژوئن ۲۰۰۵ سخن فلو در همین زمینه را نقل کرد:
«من به این نتیجه سوق داده شدهام که پاسخی برای این سوال وجود ندارد که چگونه اولین نشانهی حیات از مادهی غیرزنده ناشی شده است و آنگاه در پیچیدهترین شکل خلقت توسعه یافته است.»
- فلو در پاسخ به این پرسش که چگونه هستی از نیستی حاصل شده است، به نظریهی انفجار بزرگ استناد میکند. در نظر او نظریهی انفجار بزرگ نشان میدهد که جهان آغازی داشته اشت. وقتی به این نقطه برسیم که بدانی جهان آغازی داشته است، همچنین به این نتیجه خواهیم رسید که این آغاز از ارادهی یک فاعل ناشی شده است. فلو همچنین در تایید حرف خویش به کشفیات جدیدی اشاره میکند که ثابت کردهاند جهان ایستا و بیجان نیست، بلکه پویا و متحول است. به عبارتی او معتقد است:
« ما درباهی اینکه جهان از کجا آغاز شده است و چگونه و توسط چه کسی خلق شده است، چیزی نمیدانیم. اما میدانیم که چیزی باید چرخ این جهان را به حرکت درآورده باشد.»
- فلو در پاسخ به این مسئله که چه کسی قوانین طبیعت را وضع کرده است، به دیدگاه دانشمندان بزرگی از جمله اینشتین و داروین اشاره میکند که معتقدند قوانین و به طور کلی طبیعت، به یک حقیقت برتر اشاره دارد. او دربارهی این مسئله که آیا جهان از آمدن ما با خبر بود، اظهار کرد که گویا تمام قوانین طبیعت برای حیات موجود زنده فراهم شدهاند. او در این زمینه به سخن اندیشمندان بزرگ اشاره میکند که اگر معتقد باشیم جهانهای دیگر نیز میتوانند مانند این جهان برای حضور ما آماده شوند، باز هم این جهانها به یک طراح و ناظم هوشمند نیاز خواهند داشت. دربارهی اینکه آیا موجود زندهی غایتمدار از موجود غیر زندهای ناشی شده است؛ فلو با اشاره به پیچیدگیهایی که در پدیدهی DNA به عنوان نمونهای از شگفتیهای طبیعت وجود دارد و ناتوانی ما در شناخت آن، حاکی از وجود یک هوش برتر است.
آخرین کتابی که قبل از این دو کتاب معرفی کردم:
مطلب قبلی:
توجه! توجه!
عزیزانی که برای گاهنامهی نوزدهم مطلب نوشتهاند، حتماً این مطلب را بخوانند. موضوع ماهنامه بعدی نیز در مطلب مذکور، آمده است.
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حسن ختام: به نقل از کتاب«تعلیم و تربیت در اسلام»، اثر شهید مرتضی مطهری:
وقتی انسان روایات زیادی را که در موضوع علم وارد شده است مطالعه میکند ، میبیند چقدر تکیه شده است روی این مطلب که یک عالم نباید تعصب داشته باشد، نباید جمود داشته باشد، نباید تجزم داشته باشد که هر چه من تشخیص دادم لیس الا، و فقط همین است. یک عالم نباید غرور داشته باشد و خیال کند آنچه که او دارد تمام علم همان است، بلکه باید به اصل «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا» [سوره اسراء، آیه. ۸۵] مخصوصاً توجه داشته باشد که آنچه ما از حقیقت میدانیم بسیار کم است . نتیجه این است که آنکه روح علمی دارد از دلیل به مدعا میرود. طلبهها میگویند: نحن ابناء الدلیل (البته این ادعا است. حالا کی چنین باشد و کی نباشد با خداست.) نمیل حیث یمیل ما فرزند دلیل هستیم، هر جا دلیل برود دنبال آن میرویم. دلیل، او را به سوی مدعا میکشاند. ولی نقطهی مقابل این است که انسان از مدعا میرود به دلیل ، یعنی اول مدعا را انتخاب میکند بعد میرود برای آن دلیل پیدا کند. طبعاً آن دلیلهای پیدا کردنی، دلیلهای ساختگی و تراشیدنی است، و دلیل تراشیدنی، دیگر دلیل واقعی نیست و منشأ گمراهی انسان میشود. عالمهای بزرگ که روح علمی دارند غرورشان خیلی کمتر است - و یا ندارند - نسبت به افراد کم بضاعتی که روح علمی ندارند و چهار کلمهای میدانند و خیال میکنند که تمام علم همین است. در حدیثی هست که: «العلم علی ثلاثة اشبار» یعنی علم سه وجب است، یا سه قطعه است، یا سه مرحله است: «اذا وصل الی الشبر»،« الاول تکبر » در مرحلهی اول، تکبر به انسان دست میدهد، خیال میکند که دیگر تمام حقایق عالم را میداند، «واذا وصل الی الشبر الثانی تواضع » در مرحلهی دوم میفهمد که نه، اینطور هم نیست، میآید پایین و کوچک میشود، « واذا وصل الی الشبر الثالث علم انه لا یعلم شیئا». و در مرحلهی سوم میفهمد که نسبت به آنچه باید بداند، هیچ نمیداند. بنابراین در تعلیم و تربیت باید به متعلّم روح علمی داد یعنی نباید توجه فقط به این باشد که او دانا بشود، بلکه همچنین باید کاری کرد که روح حقیقتجوئی و عاری از بیماریهایی که انسان را از حالت حقیقتجوئی منحرف میکند یعنی تعصبها، جمودها، غرورها و تکبرها در او پدید آید. اینها را باید دور کرد تا متعلّم با روح علمی بار بیاید.
پوستر مطلب:
مطلب بعدی:
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهترین کتابهای سیاسی که باید خواند
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب بیمار خاموش
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب ناطور دشت