یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
...آنقدرها نیز سخت نیست!

# میدانستی آنقدرها هم که میگویند سخت نیست؟
_ چه؟
# خندیدن!
_ ...؟؟؟
# ساده است. من را ببین! تنها یک قلم لازم داری و جایی که بتوانی چیزی برروی آن چیزی بکشی یا بنویسی.
_ دیوانه شدهای! معلوم است.
# تو مانند دیگران فکر کن. اشکالی ندارد، انتظارش را داشتم ولی لااقل بگذار کشفِ خود را نشانت بدهم. قلمت که همراهت است رفیق؟
_ بفرما.
# نشانت میدهم تا امشب با خنده به رختخوابت بروی. دیوانهام دیگر؛ خودت گفتی! کارِ دیوانهها نیز خنداندنِ دیگران است! البته بهتر بود میگفتی دلقک، ها!
_ نمایش بس است؛ هنرت را نشانم بده!
# قصدم نیز همین است فقط سطحی که بشود...
_ گفتی هرجایی که بشود چیزی بررویش کشید دیگر! درست است؟
# همین را گفتم.
_ بفرمایید. این کف دست من و این هم شما؛ ببینم چه میکنی!
# مشتریِ خوبی هستی. خوشم آمد!
# ... حال چشمانت را ببند تا کَشفم را نَدُزدی!
# تمام شد. این هم از این. به همین سادگی که گفتم! میتوانی چشمانت را باز کنی.
_ هوم... خوشبحالت. حسودیام شد. همیشه به دیوانگان حسادت میکردم. حال میبینم که حسادتم بیجا نبوده است!
مطلبی دیگر از این انتشارات
گذشته ها گذشته.
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای آتش آخشیجان!!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
آسمانِ خالی