تمام جوجه اردک‌ها زیبا هستند!

مقدّمه:

شاید گوینده‌ی این جملات را دیوانه بپندارید. بپندارید یا نپندارید، یک میمون دماغ‌دراز همان‌قدر زیباست که یک طاووس. یک کرکس همان‌قدر زیباست که یک قناری. یک کفتار همان‌قدر زیباست که یک شیر و یک پلنگ و یک شتر همان‌قدر زیباست که یک آهو..

تک تک آدم‌ها و موجوداتی که در این عالم می‌بینیم، با هر قدّ و بالا و شکل و شمایل و رنگی، همگی در اوج زیبایی هستند. همگی در دیای بیکران زیبایی، شناور هستند. زشت و زیبا، صفت‌های ساخته‌ی ذهن بشر هستند. هر آن‎‌‌چه به فرمان او موجود شده و وجود دارد، در زیبایی محض است. مگر ممکن است خالق زیبا باشد و مخلوق زشت؟ نیست زشتی، مگر در کردار و رفتار و گفتار برخی از افراد بشر.

آن‌که برای زیبایی‎اش تلاش شبانه‌روزی می‌کند، هنوز به کشف زیبایی‌‎هایش نائل نیامده است. او زشتی و زیبایی‌اش را در ترازوی نگاه و دهان دیگران می‌سنجد. دیگرانی که خود نیز زیبایشان را در همین ترازوی خراب، وزن می‌کنند.

https://soundcloud.com/nima-h121/mahboubeziba?in=mana-hala/sets/new-private-playlist
کدومو انتخاب کنم بهتره؟!

رفته‌‎ام مغازه‎‌ی میوه و تره‌‎بار فروشی تا مقداری ضایعات برای جک و جانوارهایمان بردارم. آن‎‌قدر به آنجا رفت و آمد کرده‌‎ام که با کسی که کاهو تمیز می‎‌کند، حسابی رفیق شده‌ام. اسمش "قدیر" است. "قدیر" بوته‌ی کاهوها را پس از تمیز و مشتری‌پسند کردن با مهارت خاصّی بر روی میزی در بیرون از مغازه می‌چیند. تمام مشتری‌‎ها قبل از خرید کاهو، قیمتش را می‌‎پرسند. از هر ده مشتری، دست‌کم پنج نفر همین که قیمت کاهو را می‌‎شنوند، آن‎‌جا را ترک می‌‎کنند. از پنج نفر باقیمانده، سه نفر ابتدا می‌گویند «چقدر گران؟» و بعد یک یا چند بوته کاهو را انتخاب و داخل نایلونی که از کنار میز برمی‌دارند، می‌گذارند، دو نفر نیز بدون هیج گلایه‌‌‎ای، یک یا چند بوته کاهو را انتخاب و داخل نایلون می‎‌گذارند. از قدیر می‌پرسم چرا قیمت کاهوها را روی یک برگه کاغذ نمی‌نویسی تا مجبور نباشی به تک تک مشتریان بدهی؟ جواب می‌دهد هیچ‌کس به کاغذ نگاه نمی‌کند. کاغذ باشد یا نباشد، مردم قیمت کاهو را دوباره می‌پرسند.

از زمانی که کاهو کیلویی پنج هزار تومان بوده است به آن‌جا رفته‌ام تا الان که بین پانزده تا هفده هزار تومان متغیر است. مردم چه زمانی که کاهو را کیلویی پنج هزار تومان می‌خریدند و چه الان، بدون استثناء پس از شنیدن قیمت کاهو، عبارت «چقدر گران؟» را به کار می‌برند. گویی استفاده از این عبارت، مثل استفاده از «سلام» و «خداحافظ»، به یک عادت تبدیل شده است. در چرایی این ماجرا، حدسم این است که هر چه می‎‌گذرد مردم به گرانی بیشتر و بیشتر عادت می‌‎کنند و به قول بایرام در اخراجی‌‎های دو (نقل به مضمون): «شکنجه فقط اولش یه کم سخته، ولی بعدش که عادت کنی، آسون می‎‌شه!»

امّا این‌ها را گفتم تا برسم به این‎‌جا: نکته‌ی جالب دیگری که در آن‎‌جا مشاهده کردم و می‎‌کنم این است که مردم وقتی قصد خرید کاهو را دارند، شروع می‎‌کنند از بین کاهوهای روی میز، چند تایی را با دست برداشته، خوب برانداز و بعد تعدادی که لازم دارند را انتخاب می‎‌کنند. هیچ‌‎کس همین‌جوری و بدون زیر و رو کردن بوته‎‌های چند کاهو، بوته یا بوته‌های کاهویی که می‎‌خواهد را انتخاب نمی‌‎کند. و از آن‎‌چه تا الان نوشتم، جالب‌تر این است که از میان انبوه بوته کاهوهایی که هر مشتری به گمان خودش از میان آن‎ها بهترین‌ها را انتخاب می‎‌کند، عاقبت هیچ بوته کاهویی روز میز باقی نمی‌ماند. یعنی بوته کاهویی که مشتری اول برمی‌دارد، براندازش می‌کند ولی نمی‌پسندد را عاقبت مشتری هشتم می‌پسندد. بوته کاهویی که مشتری دوم برمی‌دارد، براندازش می‌کند ولی نمی‌پسندد را عاقبت مشتری هفدهم می‌پسندد. بوته کاهویی که مشتری دوم و سوم برمی‌دارند، براندازش می‌کنند ولی نمی‌پسندند را عاقبت مشتری ششم می‌پسندد. بوته کاهویی که مشتری بیست و دوم، بیست هفتم و چهلم برمی‌دارند، براندازش می‌کنند ولی نمی‌پسندند را عاقبت مشتری چهل و یکم می‌پسندد. و خلاصه این که بوته کاهویی که به نظر یک یا چند مشتری از لحاظ ظاهری یا طعم و مزه خوب به نظر نمی‌رسد، بالاخره از نظر مشتری‌یی دیگر، مورد پسند واقع می‌شود.

در مورد هندوانه‎‌ها هم شاهد همین موضوع بودم. هر مشتری، هنداونه‌‎ای را برمی‌‎داشت، نزدیک گوشش می‎‌گرفت و با کف دست بر آن می‎‌کوبید. اگر آن هندوانه، موفق می‎‌شد موسیقی مورد نظر او را بنوازد، انتخابش می‌‎کرد و اگر آن هنداونه موفق به این‎کار نمی‎‌شد، مشتری می‎‌رفت سراغ هنداونه‎ و موزیک بعدی. هنداونه‎‌ای که یک مشتری با دست بر آن می‎‌کوبید و گمان می‎‌‌کرد، صدای دلنوازی از آن خارج نمی‌‎شود را در نهایت، مشتری دیگری پس از اجرای نمایشی مشابه با همان مشتری، می‎‌پسندید و با شوق و ذوق تمام در آغوشش می‎‌‌گرفت!

با دیدن این صحنه به این فکر افتادم که اگر تمام مشتریان مغازه، از لحاظ سلیقه و حس زیبایی‌شناختی، یکسان بودند، خیلی از میوه‎‌ها روی دست صاحب مغازه می‌ماند و کارش به ورشکستی می‌‎کشید. انسان‎‌ها فقط اثر انگشت متفاوتی ندارند. هر انسانی‎ اثر نگاه و اندیشه‌‎ی خاصّی دارد و همان اثر است که موجب می‎‌شود تعریف متفاوتی نسبت به زیبایی داشته باشد.

https://soundcloud.com/ng-network/asef-aria-hale-delam
معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است!

سعدی حکایتی زیبا در گلستان دارد که اگر در این‌‎جا بیاورم می‌تواند به آن‌چه در این یادداشت دنبال می‎‌کنم، کمک کند:

پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام، دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد. چندان که ملاطفت کردند آرام نمی‌گرفت و عیش ملک از او منغص بود. چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم. گفت: غایت لطف و کرم باشد.

بفرمود تا غلام به دریا انداختند. باری چند غوطه خورد، مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند. به دو دست در سکان کشتی آویخت. چون بر آمد به گوشه‌ای بنشست و قرار یافت. ملک را عجب آمد. پرسید: در این چه حکمت بود؟ گفت: از اول محنت غرقه شدن نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی‌دانست. همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.

ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید

معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است

حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف

از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است

فرق است میان آن که یارش در بر

تا آن که دو چشم انتظارش بر در

همان‎طور که دیدید تا وقتی غلام از کشتی و دریا می‎‌ترسید، گریه و زاری می‌‎کرد ولی زمانی‌که به دریا پرتابش کردند و دوباره گرفتنش، نگاهش تغییر کرد. این تغییر نگاه موجب شد که آرام و قرار پیدا کند و دست از گریه و زاری بردارد. به نظرم مسئله‎‌ی زیبایی نیز چیزی شبیه به همین قصّه است. تا نگاه آن که خودش را می‎‌خواهد به هر قیمتی، زیبا کند عوض نشود، چیزی تغییر نمی‌‎کند. کسانی را می‎‌شناسم که بعد از انجام چند عمل زیبایی هنوز خود را زیبا نمی‌دانند و درصدد جمع‌آوری پول برای عمل‌های بعدی‎شان هستند. تردیدی ندارم که باز هم راضی نخواهند شد و به این قصّه‌ی تلخ حتی شاید تا سر حدّ مرگ، ادامه خواهند داد. و مولانای جان شاید در تلاش برای تغییر همین نگاه، چنین سروده است:

منگر اندر نقش زشت و خوب خویش

بنگر اندر عشق و در مطلوب خویش

منگر آنکه تو حقیری یا ضعیف

بنگر اندر همّت خود ای شریف

https://soundcloud.com/musickhaane/shamloo-and-hans-zimmer-rumi?in=mana-hala/sets/new-private-playlist
یک پیشنهاد:

پیشنهاد می‌‎کنم این مستند را نگاه کنید. این مستند می‌‎تواند نگاه ما را به زیبایی تغییر دهد.

دو یادداشت پیشین:
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%DB%B1-rfi0gptrrg2u
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%DB%B3-n7sjaquiu151
برای دستیابی به لینک‎ آخرین و تنها دسته‌‎بندی نوشته‌‎های دست‎انداز، می‌توانید به این یادداشت مراجعه کنید.
اگر دوست داری بنویسی ولی نمی‌دونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایان‌نامه‌‌‌ی دست‌انداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشته‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسم‌ِ‌الله.
حُسن ختام:
https://soundcloud.com/samgoharbin/bia-berim
پوستر یادداشت:
با دقّت نگاه کنید: تمام جوجه اردک‎‌ها زیبا هستند!
با دقّت نگاه کنید: تمام جوجه اردک‎‌ها زیبا هستند!