Z_SHOJAEI97·۵ سال پیشاُوردوز (داستان 55 کلمه ای)همیشه به مازیار غبطه می خوردم، به خاطر وجدانی که استراحت داشت. وجدانِ من سالهاست که نخوابیده...اما دیروز که بعد از فاش کردنِ رازِ سینا و نا…
Z_SHOJAEI97·۵ سال پیشانتخابِ سخت، انتخابِ سخت تر. (داستان 55 کلمه ای)جوانی از سختیِ انتخاب بین دو موقعیّتِ خوب به دوستش شِکوِه میکرد. مردی که از نیمکت کناری مبهوتِ دخترکی روی تاب بود، (درحالیکه برای تهیه هزین…
Z_SHOJAEI97·۵ سال پیشماسک (داستان 55 کلمه ای)دو روایت 55 کلمه ای از یک داستان:1مثل مادرم نیستم که عمل قلب باز را به خوابیدن روی یونیت دندانپزشکی ترجیح بدهم، اما این بار تجربه وحشتناکی…