عمار پورصادقدررادیو فیکشن·۴ ماه پیشما آدم نمیشیم -داستانی از عزیز نسین - ترجمه : ویگنعزیز نسین علیه بوروکراسی ترکیه
عمار پورصادقدررادیو فیکشن·۴ ماه پیشحاج آقا - داستانی از عزیز نسیندر حدود شصت سال پیش، یک روحانی به روستائی کوچک قدم گذاشت. با مشاهده مسجد قدیمی موجود در روستا، متوجه شد که اهالی مسلمان هستند و با دلخوشی ب…
مَِهدی·۷ ماه پیشنخیر آقای رعیان!در سال های جنگ در یک کارخانه ی تولید ابنبات صندوق دار بودم.اوضاع مالی ام با سه بچه و یک زن به شدت رو به وخامت بود و با حقوق ماهی هفتاد لیر،…
radiobeshno·۶ سال پیشما آدم نمی شیم !!! صدای یک پیرمرد لاغر مردنی از میان انبوه جمعیت، همهمه داخل سالن قطار را در هم شکست «برادر ما آدم نمیشم!» بلافاصله دیگران نیز به حالت تصدیق «البته کاملا صحیح است، درسته، نمیشیم.» سرشان را تکان دادند. اما در این میان یکی دراومد و گفت:«این چه جور حرف زدنیه آقا...شما همه را با خودتون قیاس میکنین! چه خوب گفتهاند که: «کافر همه را...