کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۳ ماه پیشبه سپیدی ابرها...پایم روی زمین است؛ سرم داخل ابرها. پایم ادامه میدهد اما؛ از اینجا که منمچیزی دیده نمیشود. نه راه میبینم، نه چاه؛ نه مسیر جاده، نه خاکی.ت…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۵ ماه پیشمن به عنوان مربی مهدکودک...به چشمان سبز رنگ و ملتمسش نگاه کرده، سرم را به نشانهی منفی تکان داده و با آرامش میگویم:« بذار علیرضا آب بخوره؛ بعد بطری رو میده به شما».…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۸ ماه پیشلبخند گذر ایام....در کمد را باز کرده و به مانتوهایم نگاه میکنم. تعداد مانتوهای بهاریام کم است و از روی ناچاری یک سرمهای بلند را انتخاب میکنم. به یاد می…