"ژین"·۴ ماه پیششروعی بدون ژست قشنگ.آدما وقتی چیزی رو شروع میکنن، معمولا با ذوق مینویسن: از امروز همهچی فرق میکنه.ولی خب… راستشو بخوای، هیچچیزی فرق نمیکنه. نهایتش یه صفح…
یادداشت های آشفته یک اورتینکر·۴ ماه پیشاورتینکر کیست؟وقتی یک کمال طلبی عجیب و غریب داری، هیچ کاری از نظر تو درست و کامل انجام نمیشه، هیچ وقت راضی نیستی و هزارتا پروژهی شخصی و کاری نیمه تمام…
فرشته بهزاد·۶ ماه پیشفقط مادر باشتمام روز رو با فردی میگذرونم که تنها نقش فعالش "مادر بودن"ه — و زنی که درونم سالهاست خاک خورده. من مادر خوبیم اما نمیخوام فقط مادر باشم.
فرشته بهزاد·۶ ماه پیشروزی که رنگ از دنیای من رخت بربستگاهی زمان فراموش میکند که وظیفهاش گذر از ثانیههاست. در لحظهای توقف میکند، زنگ میزند، و رخت بیکاری بر تن میکند. و تو میمانی در زمانی…
فرشته بهزاددرصاحبان قلب های صورتی·۶ ماه پیشیک عمر معمولیشاید این، آخرین فردایی باشد که در آن زیسته ام و چه تلخ که در آستانه ی پایان، دریافته ام چقدر بیثمر بودهام. نه گلی کاشتهام، نه کتابی د…
امیرعلی·۲ سال پیشیکشنبه 14 آبان 1402از خواب بیدار شدم. ساعت هشت و نیم صبح بود. رفتم دستشویی و بعد اومدم و تکالیفم رو نوشتم. ساعت یازده شد. صبحانه آماده بود. پرده رو کنار زدم.…
امیرعلی·۲ سال پیششنبه 13 آبان 1402از خواب پریدم! ساعت تازه هفت صبح بود ! رفتم آب خوردم و سعی کردم بخوابم. اما مگر خوابم می برد دوباره رفتم آب خوردم و بعد رفتم دستشویی. ساعت…
بیتاطاهرخانی·۲ سال پیشمعجزه نوشتناغلب نوشتن دوای درده.درواقع ماهمیشه نیاز داریم ک برای آروم شدن،افکارمون نمود بیرونی پیدا کنن حالا این نمود یا عصبانیت یا استوری گذاشتن یا…