Amadra·۲ ماه پیشدختر خورشیدجایی به دور از چشم ها زیر سقف بلند آسمان شب همانجا که قامت بلند درختان برگ به آسمان میدوزد،هر دو بر سر یک میز و هر دو یک جام به دست اینجا د…
Amadra·۳ ماه پیشباور به باراننه پای در بند باور و نه به گمان در راه یقین،نه در طنز فهمیده ها خندان و نه در اشک نفهمیده ها غرق و گریان و بدان شاد که در نقشِ هر هنر جهانی…
Amadraدرپناهگاه نویسندگان·۳ ماه پیشمکان بی نشانآسمان با پرواز پرنده معنا گیرد،و زمین به رویش گیاه زمین آید،خشکی به دریا معنا بخشد،و بی رنگ به رنگ معنا،و من با توزیبای بی آلایش آرامشم،ای…
Amadra·۳ ماه پیشیگانه علت تکمیلسلول به سلول در زندان تنم دنبال خودم میگردم و واحد به واحد تیکه های خودم را کنار هم میچینم،و هر بار که احساس گرما میکنم آغوش خودم را پناه…
Amadra·۴ ماه پیشآن من زیباآنگاه که واژه هایم ته کشیدند و زبانم به بند کشیده شد و به دنبال آن احساسم را در میدانی پر از جمعیت به دار آویختند،پاداش هر مهربانی من یک زخ…