elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون 50 (درست وقتی که فکر میکنی از این بدبخت تر ممکن نیست)وقتی به خانه رسید پدرش خودش را توی اتاق زندانی کرده بود. فقط روزی یکی دوبار برای دستشویی رفتن از اتاق بیرون می امد و غذا هایی که جنی می پخت…
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون(40)سوک به زودی عاشق می شود...اوضاع سوک سر کار واقعا فاجعه بود. هر چه قدر بیشتر در روند ساخت فیلم مداخله می کرد بیشتر به بی تجربگی و از خودراضی بودن متهم می شد. دیگران ا…
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون(قسمت 31) زیبای خفتهسوک اما اصلا حوصله نداشت و خسته بود با این حال پرسید: چه قصه ای باید بگم؟تهیونگ گفت: دفعه ی قبلی سفید برفی بود این دفعه زیبای خفته رو بگوشو…
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون(قسمت دوم)دل توی دل سوک نبود. طرح در بی نقص ترین حالت ممکن حاضر شده بود و بسیار مورد علاقه اش بود. یک نوع علاقه ی خاصی که بین هر خالق اثری و مصنوعش پ…