رهرو·۲ سال پیششهر پوچوقتی نفسم یارم نشدحتی خداهم همراهم نشدباید میگرفتمت راحت ا پشتکه تنها فانتزیمم حقیقت نشدخسته و بیجون کنارم همینتنهام تنهام تنها ترینمیگذره…
رهرو·۲ سال پیشریسمان مغزه منبعضی وقتا دلم میخواد بنویسم پشت سره هم .تند تند تند از تخیلاتم.ارزوهام هدفام خیلی حسه خوبی داره اینارو نوشتن
رهرو·۲ سال پیشیک شبشبی از میان این همه درد امید میرویددله کافر این شخص سخن میگویدزبان باز کند از تو تک خدایه قلبشو هر روز مست تو چون گل. تورا میبویدمیروم عاشق…