سمیه موسی نژاد·۵ سال پیشروزهای حنایی- 153- با حانیه خانم در مورد اینکه حلوا متعلق به خودش است یا نه، بحث می کردم ،آخر بحث که حانیه متقاعد شد، به جای اینکه بگوید: مامان اشتباه کردم…
سمیه موسی نژاد·۵ سال پیشروزهای حنایی-۱۴۹- این روزها حنانه در ابتدای سن بلوغ است و خلق و خوی خاصی به خود گرفته است،حنانه خانم که هیچ علاقه ای به فوتبال نداشت حالا عاشق فوتبال و مخ…
سمیه موسی نژاد·۵ سال پیشروزهای حنایی – ۱۵۲- رمضان امسال حنانه خانم تمام ماه رمضان را به جز ۴ روز که مریض شد، روزه گرفت. حنانه در جواب این سوال که:” دوست داری ماه رمضان زودتر تموم بش…
سمیه موسی نژاد·۵ سال پیشروزهای حنایی -۱۵۱۱۰ سال پیش در چنین شبی به کریم اهل بیت توکل کردم و عنایت ایشان بود که الان حنانه خانم در کنارمان زندگی می کند و به جمع روزه داران اضافه شده…
سمیه موسی نژاد·۵ سال پیشروزهای حنایی – ۱۵۰در حال کار کردن در آشپزخانه بودم که صدای حانیه آمد که گفت : از من می ترسید، منم با تعجب پرسیدم:” مامان کی از تو می ترسه”، با حالتی پر از نا…