elahe hamzavi·۳ سال پیشقد أصابِنی عطُش لِحدیثک أفلا تروُینی؟...باید از عشق نگاه تو شهرو بهم بریزم یه تنه:)آهنگ میخوند ومن با متنش لبخند میزدم و سرشار از ذوق میشدم. با هیجان برگشت سمتم و گفت: میای دیوونه…
elahe hamzavi·۳ سال پیشنجوای عاشقانه(نامه ی سوم)سلام آرامشِ نجواهایم!بگذریم از اینکه همچنان شما هستید و مایی در کار نیست!دیروز که خیالت مرا برد و نیاورد، در بین راه، نگاهم به عشاق بی نشان…
elahe hamzavi·۳ سال پیشنجواهای عاشقانه" نامه ی دوم"از امشب بخوام بگم، حقیقتا ازت کمی دلخورم شمایی که دل مارو بردی و به ما محل نمیزاری؛ یکوچولو هم به ما فکر کن لطفا!=)مثلا یکی اینجا چشماش خشک…
elahe hamzavi·۳ سال پیشبگذار کمی از نجواهای عاشقی برایت بگویم=)قول داده بودم، اگر عاشق شدم بروم دستش را بگیرم، روی بلند ترین نقطه ی این شهر بایستمو برخلاف همه ی عاشق ها آرام برایش بگویم!اصلا از همان بچگ…