گربه‌ای که قدرت تکلم داشت و می‌توانست بگوید کوچولوی قشنگم!

مقدمه:

دوستی تعریف کرد: در بین آشنایان، زن و مرد میانسالی هستند که فقط یک فرزند دوازده ساله دارند. چند وقت پیش، در یک مهمانی، یکی از بزرگان فامیل از آن‌ها پرسید چرا فرزند دیگری به دنیا نمی‌آورید تا این فرزندتان از تنهایی در بیاید؟ مرد خانواده جواب داد: «من از خدایم است ولی همسرم نمی‌خواهد.» و زن در جواب همسرش گفت: «من وسیله‌ی زایش نیستم. من گربه نیستم که هر سال برای تو بچه بیاورم. برو شکر کن که همان یکی هم برایت به دنیا آوردم.» مرد با ناراحتی گفت: «همان یکی را هم شیر ندادی که یک‌وقت از فرم نیفتی!»

پس از شنیدن این ماجرا، به یاد دو تا از همکارانم افتادم که هر کاری کردند تا فرزنددار شوند ولی نتوانستند که نتوانستند و به یاد همکاری که همسرش به دلیل کمبود یک سری از هورمون‌ها، سه زایمان ناموفق داشت و در نهایت عوارض زدن ۴۶۰ آمپول را به جان خرید تا بتواند یک فرزند سالم به دنیا بیاورد و لذّت مادری را بچشد.

آیا مادر خواهد مرد از بس که جانش را خواهند گرفت؟!
https://www.aparat.com/v/sc1ZR/%D8%B3%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%B3_%D9%85%D8%B1%DA%AF_%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DA%A9%D9%88%D9%87_%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1_-_%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1_%DB%B1%DB%B3%DB%B6%DB%B8

این روزها جملات مشابه این جمله که «زن، وسیله‌ی زایش نیست!» را در برخی از یادداشت‌‎ها و نظرات دوستان می‎‌خوانم و با خودم می‎‌گویم: «چرا این‎‌ها که می‎‌گویند زن وسیله‎‌ی "زایش" نیست، یکبار صدایشان در نیامد که زن وسیله‎‌ی "نمایش" نیز نیست؟!» اتّفاقاتی که دارد حول محور "زن" می‎‌افتد، دارد از آن ابزاری برای نمایش و ارضای نیاز جنسی می‎‌سازد، یعنی تنزل جایگاه زن به پایین‌‎ترین سطح ممکن. کدام زن؟ همان "زن"ی که پیش از این به عنوان یکی از ستون‎‌های خانواده و مقام عظمای مادری نقش ایفا می‎‌کرد.

این حرف‌ها و اتّفاقات مرا حسابی می‌‎ترسانند. با خودم می‎‌گویم نکند تا قرن بعدی، چیزی به نام "مادر"، "پدر" و "خانواده" وجود نداشته باشد؟! کلمه‌ی "گربه" مرا به یاد کتاب عجیب و غریب و همچنان خواندنی "دنیای قشنگ نو" نوشته‌ی "آلدوس هاکسلی" می‎‌اندازند. کتابی که در سال ۱۹۳۱ میلادی منتشر شد و در زمان انتشارش محکوم به غلوّآمیز و غیر قابل تحقیق بودن شد. اما هر چه دنیا جلوتر رفت، بخش بیشتری از محتویات این کتاب، به طرز شگفت‌آوری، بدل به حقیقت شد. در دنیای ملوسِ هاکسلی، خانواده، چندش‌آور خطاب می‌‎شود. هرج و مرج جنسی امری ضروری، رایج و عادی شده است. رابطه‌ و پیوند زناشویی مزخرف به حساب می‌‎آید. رابطه‌ی پدر و مادری، رابطه‌ای حیوانی شمرده می‌‎شود. نطفه‌ها با روش‌های خاصی تهیه و درون یک بطری بلورین آزمایشگاهی تحویل مرکز "پرورش نطفه" می‌شوند و سپس در روی تسمه‌های متحرک قرار گرفته و با سرعت سی و سه و یک سوم سانتی‌متر در ساعت وارد دستگاههای گوناگون شده و سرانجام در صبح روز دویست و شصت و هفتم به بخش تخلیه رسیده و متولد می‌شوند. یعنی فرزندان مانند جوجه‌‎ماشینی‎‌های الان به روشی کاملاً ماشینی تولد می‌‎یابند!

در بخشی از کتاب، مدیر موسسه‌ی "بارورسازی و پرورش نطفه" به دانشجویان می‌گوید:

... بر اساس تعلیمات رهبران جهان و کنترل‌کنندگان جهانی، تاریخ چیزِ پوچی است... سعی کنید بفهمید پدر و مادر یعنی چه... ؟ زنده‌زایی یعنی چه... ؟ تولد کودک از رحم مادر که همان زنده‌زایی نام دارد شرم‌آور است؛ زیرا کاری حیوانی...

می‌دانید خانه چه بود؟ در گذشته‌های دور و در عصر جاهلیت قبل از دوران پیشرفته کنونی، خانه چند اطاق کوچک خفه‌کننده، سکنه‌ی بیش از ظرفیت، یک مرد و یک زن بود. این زن متعلق به او بود و هر چند وقت یک‌بار بچه می‌زایید... زندانی تاریک، بیماری‌زا و متعفن... !

خانه به لحاظ روانی نیز مانند جنبه‌ی فیزیکی آن زننده و متعفن بود. از نظر روانی خانه به یک لانه‌ی خرگوش شباهت داشت... چه صمیمیت‌های خفه‌کننده‌ی جنون‌آمیز و خطرناکی، با روابطی زشت و وقیح که بین اعضای خانواده حکمفرما بود..‌. !

مادر دیوانه‌‎وار بچه‌هایش را زیر بال و پر خود می‌گرفت بچه‌های خود را مثل گربه‌ای که بچه‌هایش را به دندان بگیرد مرتباً در کنار خود داشت.... گربه‌ای که قدرت تکلم داشت و می‌توانست بگوید کوچولوی قشنگم! و این حرف‌ها را مرتباً تکرار کند.

شما ممکن است باور نکنید یا احساس انزجار کنید... جناب فورد اولین کسی بود که خطرات وحشتناک زندگی خانوادگی را فاش کرد... !

دنیا پر بود از پدر و بنابراین پر بود از فلاکت...، پر بود از مادر و در نتیجه پر بود از انواع انحراف‌ها، از سادیسم گرفته تا بیماری نجابت... پر بود از برادر، خواهر، عمو، خاله، یعنی پر بود از جنون... ، مادرها و پدرها، خواهرها و برادرها و در ضمن زن‌ها و شوهرها عاشق هم بودند... ؛ تک‌همسری و عشق به همدیگر نیز وجد داشت... !

خانواده، تک‌همسری، عشق، همه‌جا انحصارگرایی، همه‌جا تمرکز علایق، همه‌جا انگیزه و انرژی را در مجرایی باریک انداختن... اما همانطور که می‌دانید "هر کسی متعلق به تمام افراد دیگر است."... !

یکی از شخصیت‌های کتاب سرودی ساخته است که جوانان این دنیای قشنگ نو، به جای مدح و ستایش مادر، در مدح و ستایش آن بطری است که کودکان از آن زاده می‌شوند:

الا ای بطری کوچکم آرزویم تویی!

چرا گشته‌ام از تو تخلیه، وجودم تویی!

بود آسمان درون تو آبی و صاف

هوای درونت همیشه بود خوب و پاک

ازین رو بگویم هماره چنین:

مثال چنین بطری کوچک و نازنین،

نباشد یکی بطری اندر زمین.

در دنیای طبقه‌بندی شده و مدرنِ قشنگ و نوی هاکسلی، چیزی به نام فرهنگ و ارزش‌های انسانی وجود ندارد. تاریخ و سرگذشت بشری فراموش شده است. اصل حاکم رفاه، پیشرفت و ثبات اجتماعی است. در دنیای او، اندیشه، یک نوع بیماری به حساب می‌آید که ممکن است زندگی سازمان‌یافته‌ و منظم را به چالش بکشند. کسی که به بیماری اندیشه دچار می‌شود باید چند روزی تحت تاثیر ماده‌ی مخدّر و داروی شفابخشی به نام "سوما" قرار گیرد و به مرخصی استعلاجی فرستاده شود... !

نامه‌ای به مادرم:

مادر، مادر، مادر، مادر، مادر، تکرار اسمت نیز همچون آغوش گرمت، آرامش‌بخش است. مادر! مانند ماهی سیچلاید دهان‌‎پرور آفریقایی که فرزندانش را در دهانش پرورش می‎‌دهد، شما ما را در قلب پاکت پرورش دادی و می‌‎دهی. مادر! این‌قدر ما را در قلبت جا دادی تا بالاخره روزی قلبت درد گرفت. گویی قلبت می‌خواست بگوید این بچه‌ها دیگر بزرگ شده‌اند و من دیگر نمی‌توانم آن‌ها را در خودم جای دهم! قلبت می‎‌خواست بگوید بگذار این فرزندانت کمی هم در قلب دیگران جا بگیرند ولی شما زیر بار حرفش نرفتی و همچنان اصرارداری که ما را فقط و فقط در قلب خودت جا دهی! دکترها که برای هر چیزی می‌گردند یک اسم پیدا می‌کنند تا بگویند ما خیلی دکتر هستیم، اسم بزرگ شدن قلبت را "کاردیومگالی" گذاشتند. حالا هر چند وقت یکبار ما باید قلبت را بررسی می‌کنیم بلکه محض آسودگی خاطر خودت هم که شده است کمی ما را از آن خارج کرده باشی ولی قلبت همچنان بزرگ است و ما نمی‌دانیم باید خوشحال باشیم یا ناراحت! مادر عزیزم امیدوارم قلب بزرگت همچنان برای ما و پدر بتپد.

سیچلاید دهان‎پرور آفریقایی
سیچلاید دهان‎پرور آفریقایی
نامه‌‌ای به همسرم:

وقتی دانشجو بودم یکی از اساتید که از بابت شروع و شیوع روابط مجهول و یکهویی بین دانشجویان دختر و پسر ناراحت بود خطاب به دانشجویان کلاس که همه پسر بودند گفت: "اگر می‌خواهید همسر خوبی نصیبتان شود قبل از ازدواج دنبال دختربازی و روابط نامشروع نروید. عفیف باشید تا همسر عفیفی نصیبتان شود." آن روز از آن حرف خوشم آمد چون جزو محدود دانشجویانی بودم که رابطه با جنس مخالف در هیچکدام از اولویت‌هایم نبود. آن هم رابطه‌ای پرت و پلا و در معرض آسیب و بلا. اما امروز به آن حرف ایمان کامل دارم و خدای عزیز را از این بابت شاکر هستم. ممنون که هستی. ممنون که مرا با تمام دیوانگی‌هایم تحمّل می‌کنی. تو سه یا چهار سال داشتی و من هفت‌ یا هشت ساله بودم. چند تا از خواهر و برادرهایمان هم بودند. یکهویی گفتیم چه کسی جرئت دارد از روی دیوار کاهگلی کنار ایوان خانه‌ی حاجی بابا رد شود و به روی پشت بام طویله کنار حیاط برود. هیچ‌کس جرئت نکرد. ولی تو رفتی. از همان روز این شجاعتت در ذهنم ثبت شد. الان هم وقتی خوب دقت می‌کنم می‌بینم هنورم که هنوز است همان شجاعت، بلکه بیشتر از آن، در وجودت زنده است. هنوزم که هنوز است داری از روی دیواری رد می‌شوی که هیچ‌کس جرئت رد شدن از آن را ندارد. دیوار زندگی با مردی که شاید هیچ زنی حاضر نباشد او را حتی برای یک روز تحمل کند. مردی دیوانه که همین الان که دارد این یادداشت را در حالت نیم‌خیز و بر روی تشک می‌نویسد ده تپه‌ی بیست سی‌تایی کتاب کنارش است که همگی معشوقه‌هایش هستند. کدام زنی را می‌شناسی که حاضر باشد با این همه معشوقه‌ی همسرش در زیر یک سقف زندگی کند؟ این همان دیوار است. دیواری که کسی جرئت عبور از آن را ندارد. ممنون که هستی. ممنون که هوایم را داری. ممنون که هرگز برایم وسیله‌‌ی زایش و یا نمایش نبود‌ه‌ای. ممنونم که همیشه برایم گوهری مایه‌ی آرامش بوده‌ای و هستی. دوستت دارم. یک تار مویت را با تمام معشوقه‌های کاغذی‌ام عوض نخواهم کرد. می‌دانم اگر این جمله‌ی آخر را بخوانی چه می‌گویی؟ "آره، آره، راست می‌گویی!" با حالتی از شوخی و کنایه که یعنی راست نمی‌گویم! ولی خودت هم می‌دانی من اگر هیچ چیزی نداشته‌ام، از بابت صداقت چیزی برایت کم نگذاشته‌ام.

دو یادداشت قبلیم:
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%DB%8C%D9%88%D8%AD%D9%86%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D9%85%DA%86%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%BE%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%86-%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%AD-qfwkf7b5xnkv
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%B9%D8%A8%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%DB%8C%D8%A7-%D8%A2%D9%86-%D9%88-%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%87-%D8%A2%D9%86-%D9%85%D9%85%DA%A9%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-h0u7d3q2e0ic
حُسن ختام: حتی اگه پیرم بشی دوست دارم.
https://www.aparat.com/v/Bp5aM/%D9%85%D8%A7%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1_%D9%81%D9%84%D8%A7%D8%AD%DB%8C_-_%D8%AD%D8%AA%DB%8C_%D8%A7%DA%AF%D9%87_%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%85_%D8%A8%D8%B4%DB%8C