پدرم تنها پنج کلاس سواد دارد.با همین پنج کلاس سواد آنچنان در مرغداری وارد شده بود که مرغدارهای تحصیل کرده می آمدند و از او در چگونگی پرورش مرغ گوشتی و نوشتن فرمول ساخت دان مرغ،مشورت می گرفتند. با همین پنج کلاس اینقدر در ساختمان سازی تبحّر پیدا کرده بود که برای معماری خانه و حتی کشیدن نقشه می آمدند با او مشورت می کردند.با همین پنج کلاس مقداری در باغداری مهارت کسب کرده است که باغدارهای دیگر از او می پرسند چطوری درختان میوه ات اینقدر سر حال هستند؟!
در هر کدام از این سه شغل موفق بوده است.بارها از خودم پرسیده ام چرا؟جوابهایی که تا الان نصیبم شده است:
حالا بگو چرا باید تمام کتابهای درسی ای که تا الان خواندیم را آتش بزنیم؟!
شنیدم کلمه"سواد"هم ریشه با کلمه"اسود"است.اَسوَد به معنی سیاه است.آیا قرار است با این سواد به درد نخوری که کسب می کنیم فقط دو تا برگه کاغذ را سیاه کنیم؟آیا قرار است با این سواد روزگار مردم را سیاه کنیم؟!مگر مسئولیت اداره کشور ما الان به دست تحصیل کرده ها نیست،پس چرا دائماً در حال درجا زدن و یا پسرفت هستیم؟
چرا این همه آدم تحصیل کرده به اندازه یک کشاورز یا تولید کننده بی سواد و یا کم سواد به درد این مملکت نمی خورند؟چرا این همه آدم تحصیل کرده به اندازه یک آدمی که کار را تنها با تمرین و تجربه کسب کرده است،گره گشا نیستند؟چرا کسی که مهندس نرم افزار از یک دانشگاه مثلاً خوب است چیزی از برنامه نویسی نمی داند ولی کسی که تنها علاقه مند به برنامه نویسی بوده و خودش با تمرین و به صورت خودکار برنامه نویسی را آموخته،تنها با یک مدرک دیپلم آن هم در رشته ای غیرمرتبط،به طور همزمان برای چند شرکت برنامه نویسی می کند؟
آیا وقت آن نرسیده است که همچون آتش نشان های فیلم فارنهایت 451 فرانسوا تروفو ،یک شعله افکن دست بگیریم و تمام کتابهای درسی ای که تا الان به چاپ رسیده است را آتش بزنیم؟! آیا وقت آن نرسیده است که سیستم آموزشی فعلی مان که کتاب محور و تئوری محور است را از پایه منهدم کنیم و یک سیستم آموزشی تجربه گرا،عملگرا و به درد بخور را جایگزین آن کنیم؟!
دو مطلبی که از اول این هفته تا قبل از این پُست،منتشر کردم(به ترتیب):
از تازه های چالش"حال خوبتو با من تقسیم کن"که به ترتیب در سه روز اخیر منتشر شدند(توصیه می کنم اگر نخواندید،بروید و بخوانید.مطمئنم برای لحظاتی حال شما خوب خواهد شد):