آخرش!

معمولاً از ده تا فیلم خوبی که تلویزیون پخش می کنه،یکیشم نمی تونم کامل ببینم.چرا؟به سه علّت:

• ساعت پخش فیلم مقارن با ساعت خواب و خستگی منه و خودم رو با زور می کشونم تا آخرای فیلم ولی دقایق آخر فیلم خوابم می بره و نمی فهمم آخرش چی می شه!
• ده بیست دقیقه آخر فیلم مصادف می شه با قطعی برق یا به قول اداره برق مدیریت بار(!)و بازم می مونم که آخرش چی شده!
• وسطای فیلم یک نیاز عجیب و گریز ناپذیری به اجابت مزاج پیدا می کنم.خودم رو می کشونم تا آخرای فیلم و می بینم کار داره از حدّش می گذره.پا می شم بدو بدو می رم کارم رو بکنم،ولی دیگه نمی تونم بدو بدو برگردم(!)برای همین وقتی بر می گردم،تیتراژ فیلم داره می ره و بازم ندیدم که آخرش چه اتفاقی افتاده!

البته بعضی از فیلمها هم اصلاً آخر ندارند.یکی دو ساعت وقتت رو هدر می دی بعدش می بینی فیلم ته نداره.برای اینکه توجیه کنن می گن این فیلما پایان بازن.حالا نگو واقعیت اینه که کارگردان نمی دونسته چه جوری باید سر و ته فیلمش رو هم بیاره یا نویسنده فیلمنامه نمی دونسته این بچه ای که زاییده رو چه جوری بزرگ کنه!

چی شد که این مطلب رو نوشتم؟!

همسرم که تازگی ها از سفر برگشته تعریف می کرد که توی یکی از خیابونای شهری که رفته بوده،یکی واسه یکی دیگه چاقو کشیده و اون یکی هم دست کرده توی جیبش و یه زنجیر در آورده.اونی که چاقو کشیده بوده از مهارت روبروییش در زنجیر کشی می ترسه و پا می ذاره به فرار.چاقوکش بدو،زنجیر کش بدو.چاقو کش بدو،زنجیر کش بدو.نکته جالب ماجرا این بوده که یک خانمی هم که بچه بغلش بوده همین که اونا محل رو ترک می کنند،می دوه دنبالشون.بعد از چند دقیقه اون خانم نفس زنون رویت می شه.یکی با تعجب و هول و هراس ازش می پرسه که:"خانم!شما با اونا که دعوا می کردن نسبتی داشتی؟!"جواب می ده که:"نه بابا!" در ادامه ازش می پرسه که"پس چرا با بچت دویدی دنبالشون؟!"جواب می ده که:"می خواستم ببینم آخرش چی می شه!!!"

بالاخره اینکه تا قبل از تعریف کردن این داستان من فکر می کردم که اینکه "آخرش چی می شه" فقط واسه من مهمه.نگو واسه خیلی ها مهمه!

یادش به خیر یه چند سال ورد زبونم این بود که به هر کسی می رسیدم می پرسیدم:"اگه گفتی آخرش چی می شه؟"اونم می پرسید:"چی می شه؟"جواب می دادم:"آخرش یه روزی میاد که همه چی درست می شه ولی خیلی شانس بیاریم که اون روز خودمون خراب نشده باشیم!"

آخرش چی می شه؟!!!

مطلبم قبلیم:

پست هایی که در یک هفته اخیر با هشتگ"حال خوبتو با من تقسیم کن"نوشته شدند(به ترتیب انتشار):

بخند بابا

حال خوب با مشاهده یک کار خوب

گیلتی پلژر من عاطف اسلم وآریجیت

افسون آن صدای جادویی نخراشیده

شگفت انگیز (یا من معمولی نیستم)

پندار

جمعه هایی که دلگیر نیستند.

یک ۱۹ ساله ی خوشحال :)

سلام بر ابراهیم

دوستان عزیزی که از این چالش خبر دارند اگر پستی رو خوندند که حالشون خوب شد،لطف کنند با یک کامنت به نویسنده مهربونش،اون پست و نویسنده خوبش رو دعوت کنند برای حضور در چالش.

چند نکته در مورد"چالش حال خوبتو با من تقسیم کن"(اونایی که قبلاً خواندند دیگه نخوانند):

• اگر وسط کارهای مهمی که داری،وقتی پیدا کردی به نوشته های خوبی که با هشتگ"حال خوبتو با من تقسیم کن"منتشر شده اند،سر بزن.
• اگر در میان این همه حال بد و اوضاع قاراشمیشی که داری،برای چند ثانیه "حال خوبی"بهت دست داد و از دنیا،لذّتی بردی.چنانچه اون حال خوب یا اون لذّتی که بردی،منشوری(!)نیست،با ما به اشتراک بذار.با هشتگ"حال خوبتو با من تقسیم کن".
• شاید شما یکی از برنده های فصل تابستان باشی.
• چنانچه ویرگول سر قولش-که کمک به جایزه در نظر گرفته شده توسط حقیر است-بمونه،به احتمال زیاد تعداد برنده های فصل تابستان بیشتر از فصل بهار باشه.پس انتظار می ره افراد بیشتری در این چالش شرکت کنن.
• پیرو این مطلب،چون دوست ندارم شما عاقل بمونی،همچنان کتاب جایزه می دم.
• خوبه نگفتم داراییت رو با من تقسیم کن که اینقدر از تقسیم کردنش،ابا داری!
• بالاغیرتاً تنبلی رو بذار کنار و همین الان دست به کار شو.یا علی