این مطلب هم داستان دارد،هم طنز است،هم تلخ است و هم...البته شاید!
حاشیه:
آدمها از لحاظ تعداد عضوهای بدن توفیری با هم ندارند ولی از حیث اخلاق و رفتار از زمین تا آسمان فرق می کنند به طوری که یکی می شود ترامپ و دیگری می شود گاندی!
همانگونه که یک انسان با تمام مواد به کار رفته در آن،می تواند از یکی تا دیگری این همه تفاوت کند.استفاده از انگشتان دستها نیز از یک نفر تا نفر دیگر،متنوع است.با انگشت می توان کتاب ورق زد،تحقیق و آزمایش کرد و مثل ابوعلی سینا دانشمند شد و می توان چاقو یا اسلحه دست گرفت و...
بخش اعظمی از تمام پیشرفت های بشری در هر زمینه ای را مدیون انگشتها هستیم.تمام اشیاء خارق العاده هنری زیبا،محصول رقص تماشاییِ انگشت هنرمندان است.
از بهترین کاربردهای انگشتان دست لمس کردن و نوازش کردن است.اگر از انگشتان دست همین یک کار ساخته بود باز هم بایستی به خالقشان احترام می گذاشتیم و از بابت آنها تا ابد سپاسگزارِ او می بودیم.
از لذت بخش ترین کاربردهای انگشت ها،نوشتن است.چه زمانی که خودکاری را در دست می گیری و چه زمانی که با آنها بر روی صفحه کلید رژه می روی.
اگر انگشتان دست فقط ساخته شده بودند تا هنگام خاریدن بدنمان به داد ما برسند،باز هم ما به آنها مدیون بودیم.خارش را همه ما تجربه کرده ایم.برخی از خارش ها خیلی ناجور هستند.مخصوصاً اگر در موضعی از بدن رخ بدهند که در دسترس نیستند یا اینکه در مکانی رخ بدهند که بهتر است رخ ندهند.پس ارزش انگشت ها را هنگام خارش بدن نمی توان انکار کرد.هر چند برخی از خارش ها از عهده انگشتان خودمان خارج است و باید چاره ای دیگر اندیشید!
انگشتهای دست وقتی کنار هم قرار می گیرند،مشت یا سیلی نام می گیرند و مظهر وحدت و اقتدار می شوند. امّا خیلی مهم است که این مشت و این اقتدار در کجا برای چه و به چه مناسبت خرج شود!
دیده شده است که طرفداران تیمی،با نشان دادن پنج تا از انگشت های یک دست و یکی از انگشت های دست دیگر به طرفداران تیم مقابل،لج آنها را در می آورند و تحریکشان می کنند و...
یکی از کاربردهای انگشت های دست که معمولاً توسط خود فرد صورت نمی پذیرد،قطع انگشتان دست است برای مجازات و یا اعتراف.این قضیه بیشتر در بین مافیا و باندهای جنایتکار،کاربرد دارد.بنده سعادت تماشای انگشت قطع شده را نداشته ام.امّا متاسفانه توفیق مشاهده پای قطع شده و از خواب و خوراک افتادن تا چند ماه را داشته ام!
انگشت ها مانند سایر اعضای بدن مهم هستند.اینقدر که گاهی نوک یک انگشت زخم می شود و ما با هفتاد کیلو وزن از بستن یک دکمه یک گرمی پیراهنمان عاجز می شویم!
تمام انگشت ها مهم هستند امّا دوستی که یکی از انگشت های دست خود را پای دستگاه از دست داده است به من گفت اهمیت همه انگشت ها به یک اندازه نیست.او تعریف کرد برای پیوند انگشتش به چند بیمارستان دولتی رفته است.هیچ کدام زیر بار پیوند انگشت او نرفتند و گفته اند اگر فلان انگشت بود ما پیوند می زدیم ولی برای این انگشت،چون خیلی مهم و حیاتی نیست،نمی توانیم کاری بکنیم.اگر می خواهید بازم آن را داشته باشید،باید تشریف ببرید بیمارستان خصوصی.به گمانم او چون یک فوتبالست مشهور،ستاره سینما و یا یک سلبریتی نبوده و فقط یک کارگر زحمت کش و دون پایه بوده که به زور از پس خرج زن و بچه بر می آمده، جواب سربالا شنیده است.بله او از عهده مخارج بیمارستان خصوصی بر نیامده است.برای همین پیکر آن انگشت را به خاک سپرده و اکنون به اندازه یک انگشت از دار دنیا رفته است.امّا شب ها،به کوری چشم تمام سلبریتی ها،سرمایه داران و مرفهین بی درد جهان،به اندازه یک انگشت،سبک تر می خوابد!
متن:
یکی از بدترین کاربردهای انگشت های دست این است که ما با برگزیدن یکی از آنها بخواهیم به طرف مقابل دشنام بدهیم.در کشور ما معمولاً انگشت شست برگزیده می شود و در ایالت متحده،انگشت میانی.یعنی در این مسئله هم ما با آنها یک تفاوت اساسی داریم(قابل توجه کسانی که طرفدار رابطه ما با آمریکا هستند و اصلاً به این جور مسائل مهم و حیاتی توجه نمی کنند!).ما بزرگترین،گردن کلفت ترین و غلوّ شده ترین انگشتمان را بر می گزینیم و آنها میانه ترین و خوش تراش ترین انگشتشان را.البته نباید غافل شویم که این ماجرا به هیچ وجه نشاندهنده تندرو بودن ما و میانه رو بودن آنها نیست و همچنین اصلاً به منزله این نیست آنها به «خیرالامور اوسطها به جز وسط خیابان»اعتقاد دارند!
خلاصه ای از یک ماجرای واقعی که زمینه ساز نوشتن این مطلب شد:
یک نفر با موتور فرار می کند و در حین فرار سرش را به عقب می چرخاند و انگشت شستش را تیز کرده و به پلیس موتور سواری که پشت سرش است نشان می دهد.همین کار باعث می شود که متوجه چاله جلوی خود نشود و با موتور زمین بخورد.پلیس موتور سوار وقتی به او نزدیک می شود،کمی مکث می کند و وقتی موتور سوار شستنده(!)که اکنون دچار جراحت و شکستگی شده و آه و ناله می کند را می بیند،خودش نیز دچار شستندگی(!)می شود و در حرکتی ناباورانه انگشت شستش را به او نشان می دهد و با سرعت محل را ترک می کند!
در قسمت سوم از فصل اول سریال ساینفیلد(seinfeld)،جری سایفیلد در مورد همین قضیه استندآپ کمدی اجرا می کند:
خلاصه!تو خیابونم...بعد رفتم جلوی یه خانمه که فکر کرد برای دلایل خاصّ ازش سبقت گرفتم.پس میاد کنارم و بهم بیلاخ نشون می ده.به نظر می رسه که یه چیز کاملاً مسخره ایه که یه انگشت انتخاب کنی و به طرف نشونش بدی(در اینجا با تک تک انگشتانش بازی می کند!)یه انگشته،اصلاً چه معنی ای می ده؟!یه نفر یکی از انگشتاشو نشونم بده.بعدش باید من غمگین بشم؟اینجوری باید باشه.منظورم اینه که.می تونی به یه نفر انگشت پاتو نشون بدی.واقعاً نمی تونی؟احساس خیلی بدتری پیدا می کردم اگه یکی انگشت پاشو بهم نشون می داد تا بیلاخ.چون آسون نیست به یکی انگشت پا نشون بدی.باید کفشت رو در بیاری.جورابهات رو در بیاری و رانندگی کنی.این همه درد سر رو بکشی.(در اینجا این ادا را در می آورد:با یک دست فرمان ماشین را می گیرد و یک پایش را از پنجره ماشین بیرون می گیرد!)به انگشت پام نگاه کن رفیق.منظورم اینه که.واقعاً توهین آمیزه اگه اینکار و بکنی.نیست؟!
خداوند حکیم در قرآن کریم می فرماید:آیا انسان می پندارد که ما نمی توانیم استخوان هایش را جمع آوری کنیم؛آری!ما قادریم که حتی شیارهای انگشتانش را هم درست (و منظم) گردانیم.(سوره قیامت:آیه های 3 و 4)
ده ماه پیش مطلبی تحت عنوان«قدر چشماتونو بدونید!»نوشته بودم.در مورد چشمها.
سه مطلبی که پیش از این منتشر کردم:
پست های جدید منتشر شده با هشتگ«حال خوبتو با من تقسیم کن»را نیز بخوانید.مثل فصل بهار و تابستان، به برترین های فصل پاییز نیز جوایز ناقابل،اهداء خواهد شد.فقط بیست و هشت روز تا انتخاب برترین های دور سوم(فصل پاییز97)مانده است.عزیزانی که حال خوبی را تجربه کرده اند،چنانچه مایل هست ند با نوشتن در مورد آن حال خوب،به این چالش بپیوندند و حال خوب خود را بین سایر دوستان تقسیم کنند.