یادداشت زیر سه قسمت دارد:
بخش اوّل:خلاصه کتاب:
دکتر هنری جکیل یکی از پزشکان معروف و محبوب لندن است. او در آزمایشگاه خود یک محلولی درست می کند که پس از خوردن آن به یک کوتوله وحشتناک درمی آید که خودش اسم او را ادوارد هاید می گذارد. او وقتی به شمایل هاید در می آید می رود در محلّه های بدنام لندن و به هر طریقی که می تواند شهوترانی و عیاشی و جرم و جنایت می کند. وقتی عیاشی هایش تمام می شد. به طور مخفیانه و و دور از چشم خدمه اش، از درب آزمایشگاه وارد می شد و در آنجا دوباره پس از نوشیدن محلولی دیگر به شکل دکتر جکیل متشخص در می آید.
این روال ادامه می یابد تا اینکه آقای هاید شرور یا همان جلوه دیگر دکتر جکیل درستکار، مرتکب یک قتل می شود.پس از آن قتل، دکتر جکیل سعی می کند برای همیشه از آقای هاید که حالا مرتکب قتل شده است، فاصله بگیرد. تا قاتل که یک جورایی همان خودش بود، شناسایی نشود و آبرویش حفظ شود. دکتر جکیل پس از قتل، منزوی شد ولی بعد از مدتی مهربانتر از گذشته به درمان بیماران، پرداخت. چند ماهی نگذشت که آقای هاید درونِ دکتر جکیل، دلش برای میگساری و عیاشی و شهوترانی تنگ شده بود. دکتر جکیل نتوانست مقاومت کند. دوباره به سراغ همان محلول رفت و پس از خوردنش، به هاید تبدیل شد. پس از جنایت و عیاشی به خانه برگشت و محلولی را که او را به دکتر جکیل تبدیل می کرد، خورد. ابراز پشیمانی کرد. از خدا خواست که خدایا«من را از دست خودم نجات بده!».
این بار یک هفته ای تلاش کرد تا دیگر سراغ آن محلول و امیال وحشیانه اش نرود. یک شب قرص مسکن می خورد و می خوابد و صبح که بر می خیزد، در کمال تعجب می بیند که دوباره به شکل هاید درآمده است. وحشت می کند. احتمال می دهد که دوز داروهایی که ترکیب می کرده، پایین بوده است. بنابراین این بار با دوز دو برابر محلول را درست کرده و می نوشد و دوباره به شکل دکتر جکیل درمی آید. یادداشتی را به یکی از خدمه اش می دهد تا به کسی که از او دارو می گیرد بدهد و به او بگوید که نسخه را تمام و کمال آماده کند. دکتر جکیل بسیار می ترسد از اینکه هاید بر او مسلط شود و دیر یا زود او به یک هاید تمام معنا تبدیل شود.
یک روز صبح، برای هواخوری به پارک می رود. روی نیکمت می نشیند که لزرشی را در بدنش حس می کند و پس از مدتی تبدیل به آقای هاید می گردد. در می ماند که چه کار باید کند. بالاخره صورتش را با دست می پوشاند و به هر طریقی که است خودش را به یک مسافرخانه می رساند. سرتان را درد نیاورم هاید هر جوری که بود یکبار دیگر برای مدت اندکی به دکتر جکیل تبدیل می شود و به خانه دکتر جکیل برمی گردد.
امّا چیزی نمی گذرد که دکتر جکیل دوباره به هاید تبدیل می شود، بدون حتی یک درصد دکتر جکیلی(!)و این بار دارویی که باید ترکیب گردد تا به دکتر جکیل تبدیل شود، یافت نمی شود. به ناچار و برای حفظ آبرو، خودش را در آزمایشگاه خانه اش مخفی می کند. چند روزی از او خبری نیست. تا اینکه وقتی داخل آزمایشگاه می روند، با جنازه هاید مواجه می شوند که خودش را کشته است. دکتر جکیل بیچاره که در رشته خودش یک نابغه بود، کشته آقای هاید درونش یا همان جهل و حماقتش شد!
بخش دوم:گزیده های فیلم:
گزیده اول: دکتر جکیل، چون به خلوت میرود آن کار دیگر میکند! او به خلوت خودش که آزمایشگاهش است می رود و برای اولین بار،محلولی را که با ترکیب چند دارو ساخته،می نوشد:
گزیده دوم:دکتر جکیل به پارک می رود ولی به یکباره و بدون نوشیدن حتی قطره ای از محلول همیشگی،آقای هاید از درونِ دکتر جکیل، بیرون می زند!:
گزیده سوم: تلاش آقای هاید برای تبدیل شدن به دکتر جکیل، برای حفظ آبرو:
گزیده چهارم: در نوسان بودن بین دکتر جکیل و آقای هاید و بالاخره پایان کار دکتر جکیل و آقای هاید:
لینک دانلود دوبله فارسی فیلم کامل دکتر جکیل و آقای هاید Dr. Jekyll and Mr. Hyde 1941
بخش سوم: دلنوشته های بنده در مورد دکتر جکیل و آقای هاید درون ما(!)
دکتر جکیل در ابتدا به واسطه تخصصش و با ساختن و نوشیدن یک محلول، هر وقت که اراده می کرد وجهه شیطانی خودش را از وجهه انسانی اش، جدا می کرد. ولی کم کم آن محلول بی اثر شد و آقای هاید، گوی سبقت را از دکتر جکیل ربود و عاقبت هم، او را به هلاکت کشاند. و یادمان نرود که دکتر جکیل که می بایست در پی درمان مردم و نجات جانشان باشد. کارش به جایی رسید که شد بلای جان مردم!
هم کتاب و هم فیلم شروع تقریباً یکسانی دارند ولی پایان فیلم و کتاب کمی متفاوت است. نویسنده کتاب می نویسد که دکتر جکیل وقتی به آقای هاید تبدیل می شود و دیگر به هیچ طریقی نمی تواند دکتر جکیل شود، خود را می کشد ولی در فیلم وقتی مشخص می شود که آقای هاید همان دکتر جکیل است که مرتکب قتل نیز شده است، کشته می شود.
چه در کتاب و چه در فیلم، دکتر جکیل ابتدا برای تبدیل شدن به آقای هاید، به خواسته خودش، محلولی را می نوشد و با زحمت این کار را می کند ولی پس از مدتی، به صورت ناخواسته و بدون نوشیدن دارو به آقای هاید تبدیل می شود و این بار برای تبدیل شدن به دکتر جکیل به زحمت می افتد. با این تفاوت که این بار این زحمت به جایی نمی رسد و دکتر جکیل مقهور آقای هاید می شود!
درون هر یک از ما یک دکتر جکیل و یک آقای هاید وجود دارد. فقط میزان دکتر جکیل بودن و آقای هاید بودن ما است که با هم فرق می کند. من هشتاد درصد آقای هاید هستم و بیست درصد دکتر جکیل و شما نود درصد دکتر جکیل هستید و ده درصد آقای هاید. چه کسی می تواند ادعا کند که صد در صد دکتر جکیل است و از هیچ آقای هایدی برخوردار نیست.
چه بسا انسانهایی که ۹۹% درصد دکتر جکیل هستند و ۱% آقای هاید ولی همان ۱% هایدشان، آنگاه که نباید رخ نشان داده و ۹۹% دکتر جکیلشان را به نابودی و ذلت کشانده است. و چه بسا انسانهایی که ۱% درصد دکتر جکیل هستند و ۹۹% آقای هاید، ولی عاقبت، همان ۱% دکتر جکیلشان، باعث نجاتشان شده است. پس مهم این است که نگذاریم آقای هاید ما بر دکتر جکیل ما چیره شود که اگر این اتفاق بیفتد سرنوشت ما، همان سرنوشت دکتر جکیل بینواست!
مرحوم فریدون مشیری چقدر خوب آقای هاید درون ما را به گرگی تشبیه کرده: (برای بار دوم است که از این شعر در مطالبم استفاده می کنم. بار قبل به عنوان حُسن ختام و این بار به دلیل هماهنگی با موضوع این مطلب، در میان متن.)
گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش
اى بسا زور آفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر
هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مىشود انسان پاک
هرکه با گرگش مدارا مىکند
خلق و خوى گرگ پیدا مىکند
هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مىنماید، گرگ هست
در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیرى گرکه باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر
اینکه مردم یکدگر را مىدرند
گرگهاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگها فرمان روایى مىکنند
این ستمکاران که با هم همرهند
گرگهاشان آشنایان همند
گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب
چقدر جالب است که یک قرن پیش رابرت لویی استیونسُن، در استرالیا به استعاره در مورد آقای هاید درون هر انسانی چون دکتر جکیل می نویسد و پس از یک قرن مرحوم مشیری، در ایران به استعاره در مورد گرگ درون هر انسان می نویسد. این نشان می دهد که هر کس اهل تفکر باشد، در هر جای گیتی که زندگی کند با کاوش در وجود خود به یک خودشناسی و نیتجه مشترک دست می یابد.
چند درصد دکتر جکیل و چند درصد آقای هاید هستیم؟! آقای هاید ما تا حالا چه درد سرهایی که برای دکتر جکیل ما درست کرده؟! چرا گاهی اینقدر که با آقای هایدمان حال می کنیم با دکتر جکیلمان حال نمی کنیم؟!
دو مطلبی که در هفته گذشته منتشر کردم:
فهرست نوشته هایی که در چند روز گذشته خوندم و به نظرم حیفه که کم خونده بشن(به ترتیب مستوری!):
دوستان عزیزی که جای مطلب خوبشون اینجا خالیه به خوبی خودشون ببخشن.
حُسن ختام: