ویرگول
ورودثبت نام
Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۲۳ دقیقه·۲ سال پیش

فقط آچار پیچ‌گوشتی، میخ‌ها و سایر ابزار را بشمارید، نیازی به شمارش کُشته‌ها نیست!

یک: در بخشی از یادداشتی که دو روز پیش، به مناسبت سالگرد انقلاب، تحت عنوان «هنوز و همچنان: ایستاده در طوفان!»، منتشر کردم، نوشتم:

«حقوق بشر، به قدر کافی داشته‌‎ای، ولی نه از جنس مورد پسند آمریکا!، پس ناقض حقوق بشری و باید تحریم شوی و تحت فشار قرار بگیری! تمام مردم کشورت هم به اندازه‌ی یک آمریکایی سفیدپوست نمی‌ارزند!»

و گویا خاطر چند هموطن از بابت توهین به آمریکا و یا دفاع از انقلاب، مکدّر شد. از میان مکدّرشوندگان، سه نظر وجود داشت که معمولاً در زیر چنین یادداشت‌‎هایی، زیاد دیده می‌‎شوند:

  • نظری حاوی تصویر کودکی زباله‎‌گرد و تصویر آن معتاد بنده‌‎ی خدایی که سر از گور برآورده و همیشه برای چنین جاهایی جان می‌‎دهد. بگذریم که برخی از هموطنان گل‌‎سوز (!) و نه چندان دل‎‌سوز، برای مظلوم‌نمایی و سیاه‌نمایی بیشتر، جدیداً به تصاویری از هند، افغانستان و سایر نقاط جهان نیز دچار شده‌‎اند!
وجود حتی یک نفر فقیر، زباله‌‌‎گرد، کارتن‎‌خواب و یا گورخواب، در کشور ما، دردناک، غیرقابل قبول و قابل پیگری و پیگرد جدّی است. امّا کدام کشور حتی مثلاً پیشرفته است که بتواند ادعا کند از عهده‌‎ی ریشه‎‌کن کردن فقر برآمده است. آمریکا؟ فقر مانند مِدوسا در اساطیر یونانی، فناناپذیر است.
https://www.aparat.com/v/hzuT3
  • بد بودن آمریکا دلیل بر خوب بودن شما نیست.
بر منکرش لعنت! امّا نه آمریکا این‎‌قدر که شما فکر می‌‎کنید، سفید و نه ایران این‌قدر که برخی از شما در بوق و کرنا می‎‌کنید و اصرار می‎‌ورزید، سیاه است.
  • باید بگم ۴۲ هزار خمینی را باید روی هم بگذارید تا یک جرج واشنگتن به ما بدهند.
بر منکرش لعنت! امّا بنده به عنوان یکی از قدیمی‎ترین اعضای ویرگول، هرگز به یاد نمی‌‎آورم که این دوست عزیز و یا سایر دوستان هم‌‎نظر ایشان، در زمان زمامداری رئیس‌‎جمهور کلیددارمان(!)، در حد دو خط یادداشت اعتراضی، «به یکی از بیشترین جهش‌های قیمت دلار در طول دوران بعد از انقلاب به دلیل گره زدن دُم همه چیز به برجام و یا به هر دلیل دیگر، به رکورد زدن دلال‌‎بازی و بورس‎‌بازی و کلاهبرداری از مردم، به رکورد زدن بی‌‎تدبیری و ناامید و تحقیر کردن مردم»، به خودش زحمت داده باشد. کجا بودند این کاربران پُرادعای امروز و خاموش یا محافظه‌کار دیروز؟! اگر نوشته‌‎اند و بنده ندیدم، بسم‎‌الله. رو کنند تا دوباره بخوانیم و بهره ببریم.

دو: چیزی که بعد از فصل پاییزِ امسال و پس از آن سخنرانی مقام معظم رهبری، باب شد: به کار بُردن کلمه‎‌ی «دژمن» به جای کلمه‌‎ی «دشمن»، برای تمسخر کسانی است که زیاد از این کلمه استفاده می‌‎کنند.

خُب این دوستان از یک‎‌سو کاملاً حق دارند، واقعاً نمی‎‌شود همه‌‎چیز را به گردن دشمن انداخت. ما خودمان کم مقصّر نیستیم. بزنگاه‎‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی زیادی را به دلیل اهمال‌‎کاری، مسامحه، مماشات، مصلحت‎‌اندیشی و حساب باز کردن بر روی کدخدا و یاران وفادارش از دست داده‌‎ایم که برای پیش‌گیری از تکرار آن‌‎ها لازم است در تمام تصمیمات و رفتارهایمان در این چهار دهه، بازبینی و تامل کنیم و به خودمان بیاییم. امّا از سوی دیگر نباید نقش دشمن را دست‌‎کم گرفت. ما باید به مردم شریف ایران بگوییم که رو به روی چه قلدری ایستاده‌ایم. باید بگوییم برای چه و با چه هدفی از فلسطین، لبنان، سوریه، عراق و یمن حمایت می‌کنیم. اگر نگوییم جریان واقعی این حمایت‎‌ها را، رسانه‌‎های کاربلد و افسانه‌پرداز خارجی، آن را تبدیل به آبی گل‌آلود برای گرفتن ماهی‌‎های کوچک و بزرگِ لذیذ و خوشمزه می‎‌کنند. شعارهایی امثال «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» از نتایج و عواقب بارز این نگفتن‌‎ها یا درست نگفتن‎‌ها است. باید بگوییم که دشمنی مثل آمریکا نمی‎‌تواند استقلال کشوری مانند ایران را تاب بیاورد. نمی‎‌تواند از خیر «نفت» و «منابع غنی» ایران بگذرد. جلوی همچون دشمن مغرور، از خودراضی و خودستایی اگر کرنش نکنی، بدون تردید آسیب خواهی دید و تاوان خواهی داد. یا باید تسلیم شویم و از مواهب موقتی‌‎ای (بله بارها در تاریخ ثابت شده است که این مواهب، دوامی ندارند.) مانند دلار ارزان، برخوردار شویم و یا باید تاوان بدهیم. امّا نمی‎‌شود و نباید تاوان این استقلال را قشر فرودست بدهند و قشر بالادست در ویلاهای بالای شهرشان، سونا و جکوزی کنند و فرزندانشان را به عنوان سفیران بی‎‌فرهنگی و ضدفرهنگی ایران روانه‎‌ی انگلیس و آمریکا و امثالهم کنند. فردی که می‌‎بیند این تاوان، به صورت عادلانه سرشکن نمی‎‌شود و تحت فشار اقتصادی دارد کمرش خم می‎‌شود دیگر بین دوست و دشمن، بین هموطن و بیگانه، بین ظالم و مظلوم، بین قاتل و مقتول، خیلی تفاوت قائل نمی‎‌شود. او همه‎‌چیز و همه‎‌کس را زیر سوال خواهد برد. دین، مذهب، انقلاب، امام، رهبر، آخوند، سپاهی، بسیجی، نیروی انتظامی، تا یک جایی برای او قابل احترام هستند. نباید و نمی‎‌توان انتظار داشت که همه‌ی مردم، فقر را فخر بدانند و پرهیزکاری و صبر پیشه کنند و برای دین، مذهب، انقلاب و آرمان‎های امام و رهبری، از جان مایه بگذارند. آن هم در دنیای مرفه، مادّی‎‌زده و تهی از معنای کنونی.

سه: آمریکا، اسرائیل، انگلیس و حتی چین و روسیه و امثالهم برای تمام مردم ایران به اندازه دانه‎‌ی خردلی ارزش قائل نیستند. آن‎ها فقط و فقط به منافع مادی و حفظ قدرت خویش می‎‌اندیشند و لاغیر. آن‌‎ها ایران را به شکل بشکه‌‎های نفت و منابع سرشار استخراج نشده می‌‎بینند. نه تنها ایران را که هر کشورِ دارای منابع و ذخایر انرژی و استعدادهای مادّی دیگر را. به هیچ کدام نباید باج داد. برای هیچ‌کدام نباید بی‌خود و بی‌جهت نوشابه باز کرد.

علاقه‌ی غرب به دریای خزر با نخستین اکتشاف و استخراج نفت در این منطقه آغاز شد. در اواخر قرن نوزدهم، روسیه کوشید که دست «شرکت (نفت) استاندارد اویل» متعلق به جان جی راکفلر را از دریای خزر کوتاه کند. در سال ۱۹۱۹، جان رید، روزنامه‌‎نگار و مورخ انقلاب روسیه از حضارِ «کنگره مردمیِ مشرق زمین» در باکو، پایتخت آذربایجان، پرسید: «آیا می‌‎دانید باکو را در ایالات متحد چگونه تلفظ می‌‎کنند؟ نفت!»

چهار: در آبان ۱۴۰۱، رئیس‌جمهور آمریکا در اظهاراتی با اذعان بر دخالت در امور داخلی ایران، با این جمله، شکر خورد:

واشنگتن ایران را آزاد خواهد کرد.

خیلی خوب است که کسی نگران آزادی باشد. ولی وقتی کشوری مثل آمریکا، نگران آزادی مردم کشوری دیگر می‎‌شود. آن هم کشوری که خودش تحریم کرده، تا دارویی که به طور مستقیم به جان همان مردمی که حالا نگران آزادی‎‌شان شده وابسته است، در اختیارشان قرار نگیرد. بدین معنی است که: شهوت جنگ‎‌افروزی و فروش سلاحش بالا زده است و لاغیر!

پنج: در روز ۷ بهمن ۱۴۰۱ یک نفر به سفارت آذربایجان حمله کرد. وزارت خارجه آمریکا، با عبارت «خشونت غیرقابل قبول» این حادثه را محکوم کرد:

وزارت خارجه آمریکا حمله به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران را محکوم و اعلام کرد که «هم‌صدا» با الهام علی‌اف، رئیس‌جمهور آذربایجان، خواستار «تحقیقات فوری» در مورد این «خشونت غیرقابل قبول» است.

هر آدم عاقلی می‎‌داند که «خشونت قابل قبول نیست.» ولی شنیدن این جمله از زبان وزارت خارجه آمریکا، بسیار مضحک و تهوّع‎‌آور است. چنانچه تا انتهای این یادداشت را بخوانید، متوجه میزان مضحک بودن این واکنش خواهید شد. تحقیق؟ ای نسناس‌های کراواتی! شما که این‌قدر مشتاق تحقیق هستید اجازه بدهید درباره‌ی تعداد کُشته‌هایی که تاکنون با کودتاها، تروریسم‌پروری‌ها و جنگ‌افروزی‌هایتان به جا گذاشته‌اید و هولوکاست هم تحقیق کنند!

شش: وقتی آمریکا از "خشونت" صحبت می‎‌کند:

نیروهای شارون با یک اشاره‌ی (جورج بوش) و با شدتی بی‌سابقه به «اراضی اشغالی» حمله کردند و، به جز «تشکیلات خودگردان فلسطین» و مقرّ سیاسی عرفات، همه چیز را نابود کردند. آمریکایی‎‌ها، طبق معمول، به صدور اعلامیه‎‌ی تسکین‌‎بخش همیشگی‎‌شان درباره‌‎ی «لزوم پایان بخشیدن به خشونت‌‎ها!» دست زدند، و بیشتر مسئولیت‌‎ها را هم بر گردن عرفات انداختند.

هفت: «دزد خودتی!» "بیژن" در فیلم اخراجی‎‌ها را به خاطر دارید؟ خودش دزد بود ولی با عبارت «دزد خودتی!» دست پیش را می‌‎گرفت که پس نیفتد! حکایت «آمریکا» در دنیای امروز مو به مو حکایت همان "بیژن" فیلم اخراجی‎‌ها است!

این بزرگترین تولیدکننده‌ و فروشنده‌ی تسلیحات نظامیِ جهان که رونق اقتصادش فقط با جنگ تامین می‌شود، فقط با جنگ و کشتار قادر به تنفس است و به ناچار و در راه رسیدن به این رونق و به نفس نفس نیفتادن، باید بزرگترین باشگاه پرورش تروریست جهان و بزرگترین جنگ‌راه‌انداز و جنگ‌پرداز جهان هم باشد. طنز سیاه ماجرا: از قضا این صاحب بزرگترین‌ها، با پررویی، قلدری و وقاحت تمام، بزرگترین مدعی حقوق بشر و برقراری صلح و آزادی در جهان نیز است! یک بهانه‎‌ی معمولاً زیبا (مانند: برقراری صلح، حقوق بشر، ثبات، امنیت، آزادی و...) جفت و جور می‎‌کند. جنگ راه می‌‎اندازد. سلاح می‎‌فروشد. غارت و چپاول می‎‌کند. بعد برای برقراری صلح و حقوق بشر، ابراز نگرانی می‌‎کند!

هشت: از آموزش حقوق بشر در «مدرسه قاره آمریکا» چه می‌‎دانید؟ آیا تاکنون اسم این مدرسه را شنیده‌‎اید؟

اردوگاه‌های آموزشی سازمان "القاعده" در افغانستان، که هدف بمب‌افکن‌های آمریکایی قرار گرفت، بسیار مورد بهره‌برداریِ سیاسی واقع شده است. اما، این اردوگاه‌ها، در قیاس با دانشگاه اصلیِ تروریسم در فورت بینگِ ایالت جورجیای آمریکا، فقط مهد کودک بودند. این دانشگاه، که تا همین اواخر با نام "مدرسه قاره آمریکا" (برای لاپوشانی گذشته‌ی کثیف و رد گم کردن، چند سالی است که اسمش را گذاشته‌اند: انستیتوی همکاری‌های امنیتی نیم‌کره‌ی غربی! و در حال حاضر در تارنمای آن، هیچ تاریخچه‌ای از این انستیتو نخواهید یافت!) شناخته می‌شد، حدود شصت هزار سرباز، پلیس، نیروهای شبه نظامی و عوامل اطلاعاتی را آموزش می‌داد.
«مدرسه قاره‌های آمریکا» نام یک موسسه آموزش نظامی زیر نظر پنتاگون است که پس از افشای اطلاعاتی درباره آن اعم از آموزش تروریسم و شکنجه، آموزش تروریست‌ها و افسران نظامی دیکتاتور در آمریکای لاتین و غیره تحت فشار قرار گرفت تا تعطیل شود؛ با این حال این مدرسه که به مدرسه تروریست‌ها شهرت یافته است به جای تغییر در روش‌های آموزش تروریسم و شکنجه و تعطیلی، نام خود را به «مرکز همکاری‌های امنیتی در نیمکره غربی» تغییر نام داد. این مدرسه در سال ۱۹۴۶ توسط دولت آمریکا با هدف آموزش‌های نظامی به افسران نظامی سایر کشورها و به خصوص کشورهای آمریکای لاتین ایجاد شد... در میان آمریکایی‌ها و صاحب‌نظران علوم سیاسی که به فعالیت‌های آن به دید انتقاد می‌نگرند، با عناوینی چون "مدرسه وحشت"، "حیاط خلوت تروریسم آمریکا"، " مدرسه دیکتاتورها"، "اردوگاه ترورآموزی" و "مرکز شکنجه‌آموزی" معروف شده است.
در سال ۱۹۹۳ "کمیسیون حقیقت‌یاب سازمان ملل برای "السالوادور" اسامی آن دسته از افسران ارتشی را که در جنگ داخلی مرتکب شنیع‌ترین سنگدلی‌ها شده بودند منتشر کرد؛ دو سوم از آنان در "مدرسه (نظامی) قاره آمریکا" در فورت بنینگ آموزش دیده بودند از جمله‌ی آنان روبرتو دابیسون، رهبر جوخه‌های مرگ و فرمانده‌ی قاتلان سراسقف اسکار رومرو و گروهی از کشیشان یسوعی بود. در شیلی فارغ‌التحصیلان این دانشگاه تروریسم مدیریت پلیس مخفیِ پینوشه و سه اردوگاه اصلی بازداشت‌های را برعهده داشتند. در سال ۱۹۹۶، حکومت ایالات متحد، تحت اجبار، نسخه‌هایی از دستورالعمل‌های آموزشی (مدرسه) را در اختیار گذاشت‌. برای شوق آفرینی در تروریست‌های تحت آموزش، جزوه‌های "مدرسه (نظامی) قاره آمریکا" باج‌خواهی، شکنجه، تیرباران و دستگیری بستگانِ شاهدان را توصیه می‌کردند.
  • جورج مونیبو در کتاب «بیانیه‌ای برای نظم نوین جهانی»:
تنها تفاوت اخلاقی بین تروریسم آمریکا و تروریسم القاعده این است که تروریسم القاعده، در قیاس، تروریسمی مذبوح و عاجز است.

نه: چرا آمریکا باید به طور مستقیم و با وقاحت و گستاخی تمام دست به ترور سردار حاج قاسم سلیمانی (به عنوان سردمدار مبارزه با تروریسم در منطقه) بزند؟ چرا آمریکا گروهک‎‌های تروریستی مثل طالبان و داعش را می‌سازد، می‌پرورد و حمایت می‌کند؟ چرا آمریکا از آسمان برای داعش، بسته‌‎های حاوی سلاح می‎‌فرستاد؟ نکند جنگ و تروریسم برای آمریکا سود دارد؟ بله سود دارد. خیلی بیشتر از چیزی که به مخیّله‌‎ی شما خطور کند! اگر جنگ و تروریسم در دنیا، محو و صلح برقرار شود، ابهت نیمه‌فانتزی کشوری مثل آمریکا، چیزی دوام نخواهد آورد.

در ایالات متحد، ساخت و فروش تسلیحات عامل محوری هر "رونق اقتصادی" است. (عاملی که حتا پرزیدنت آیزنهاور عامل کودتای ۱۹۵۳ (۱۳۳۲) در ایران و کودتای ۱۹۵۴ در گواتمالا و.... را نیز نسبت به تأثیر مخربش بر آینده آمریکا نگران ساخته بود.) با قراردادهای تسلیحاتی و سایر قراردادهای مرتبط با امور نظامی است که "مجموعه نظامی - صنعتی" آمریکا سرپا نگه داشته می‌شود از هر دلار مالیات، چهل سنت به پنتاگون وزارت دفاع (آمریکا) راه پیدا می‌کند که در سال مالی ۲۰۰۱-۲۰۰۲ بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار هزینه کرده است. جنگ چیزی است که با آن می‌توان از شکوفایی صنایع نظامی اطمینان حاصل کرد. به دنبال "جنگ خلیج (فارس)"، فروش تسلیحاتی آمریکا ۶۴ درصد افزایش یافت. حمله‎‌ی "پیمان نظامی ناتو" به یوگسلاوی منتج به یک افزایش ۱۷ میلیارد دلاری دیگر در میزان فروش "مجموعه نظامی - صنعتی" آمریکا شد. در پی رویداد یازدهم سپتامبر، هم اکنون رونق در تجارت تسلیحات آمريكا كاملاً آشکار است.
روزی که بورس‌های سهام بعد از حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ بازگشایی شدند، معدود شرکت‌هایی که افزایش ارزش نشان می‌دادند، پیمانکاران نظامی یعنی شرکت‌های ری تیون، آلاینت تک سیستمز، نور تروپ گرومن، و لاکهید مارتین بودند. ارزش سهام شرکت لاکهید مارتین، این بزرگترین تأمین کننده‌ی نیازهای نیروهای نظامی ایالات متحد ۳۰ درصد ترقی کرد. کارخانه‌ی اصلی این شرکت در زادگاه جورج دبلیو بوش، یعنی ایالت تگزاس، واقع است. جورج بوش در زمان فرمانداری ایالت تگزاس مذبوحانه تلاش می‌کرد تا سامانه‌ی خدمات رفاهی آن ایالت را به شرکت‌های متعلق به لاکهید مارتین بفروشد. در سال ۱۹۹۹، شرکت مزبور به یک رکوردِ فوقِ ۲۵ میلیارد دلاری در فروش تسلیحات دست یافت و علاوه بر آن، بیش از ۱۲ میلیارد دلار نیز پیمان‌های تسلیحاتی از پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) دریافت کرد.
ظرف شش هفته از حمله به برج‌های دوقلوی نیویورک در یازدهم سپتامبر ٢٠٠١، لاکهید مارتین برنده‌ی بزرگترین سفارش نظامی تاریخ شده بود: یک پیمان ۲۰۰ میلیارد دلاری برای طراحی و ساخت یک هواپیمای جنگنده. این هواپیما در فورت ورثِ ایالت تگزاس ساخته خواهد شد و ۳۲,۰۰۰ شغل جدید ایجاد خواهد کرد. یکی از مدیران شرکت می‌گفت: «میان همه‌ی خبرهای بد، این روزها آن‌چه برای سهام ما دارد روی می‌دهد، خبرهای خوشی است.»

ده: آیا جنگ خلیج فارس، به قول رسانه‌‎های آمریکایی و همراهانش، جنگی تقریباً بدون خونریزی، «تميز» و مثل «یک عمل جراحی دقیق» بود؟ عمل جراحی دقیق!!!

درباره‌ی چگونگی ویرایش نوارها پرس‌وجو کردند. آنان مانند مفسران رادیو و تلویزیون در بریتانیا و آمریکا همان‌طور که دیوید دیمبلی خبرنگار بی‌بی‌سی با هیجان گزارش می‌داد دلبسته و مجذوب "دقتِ بسیار سلاح های" جدید شده بودند حال آنکه، برابر اذعان خود پنتاگون مدت‌ها پس از جنگ فقط ۷% از سلاح‌های استفاده شده در عملیات "توفان صحرا" دقیق بودند از ۸۸,۵۰۰ بمبی که بر عراق و کویت فرو ریختند _ یعنی هفت برابر بمب‌های فرو ریخته بر هیروشیمای ژاپن _ هفتاد درصد به طور کامل از هدف‌هاشان منحرف شدند و خیلی از آن‌ها در مناطق پرجمعیت فرود آمدند. گفته می‌شد که محل استقرار و شلیک موشک‌های اسکاد عراق كاملاً منهدم شده است، در حالی که حتا یکی از آن‌ها منهدم نشده بود. هیچ‌یک از این مطالب در زمان خود گزارش نشد. به روزنامه‌نگاران دروغ گفتند. آنان نیز دروغ‌ها را پذیرفته و تحویل مردم دادند.

یازده: حالا مگر چند نفر عراقی غیر نظامی در جنگ خلیج فارس کشته شدند که این‌‎قدر شلوغش کردی؟ اگر عبارت «جنگ خلیج فارس» را در ویکی‎‌پدیا جست‎‌وجو کنید با این آمار مواجه خواهید شد: «تلفات غیرنظامی عراق: ۳٬۶۶۴ کشته» ولی واقعیت چیزی در حدود حداقل ربع میلیون کُشته است. سند داری؟

جاده‌ی «بصره» که "کن جارک (ken jarecke)"، عکاس آمریکایی، از آن عکس برداشته بود، صرفاً یکی از موارد قتل عام‌های بسیار بود. بقیه، که امکان موشکافی تیم‌های مطبوعاتی به آن‌ها داده نشد، هرگز گزارش نشدند. طی دو روزِ پیش از آتش‌بس، بدون آگاهی روزنامه‌نگاران، بولدوزرهای مسلح آمریکا را با بی‌رحمی ـ و اکثراً شبانه - به کار گرفتند تا عراقی‌ها و از جمله زخمی‌ها، را در سنگرهایشان زنده دفن کنند. فقط ۶ ماه بعد (یعنی بعد از افتادن آب‌ها از آسیاب‌ها! فوت مهسا امینی نبوده که به کسری از ثانیه سرتیتر اخبار قرار گیرد!) بود که "نیویورک نیوزدی" فاش کرد که سه تیپ از "لشگر اول مکانیزه‌ی پیاده‌نظام ایالات متحد" "با استفاده از ماشین‌های خاکبردار جنگی و برف‌روب‌هایی که بر تانک‌ها سوار کرده بودند، هزاران سرباز عراقی _ و برخی را زنده _ در سنگرهایی به وسعت ۱۸۰ کیلومتر مربع، زیر خاک دفن کردند." سرهنگ آنتونی مورنو، یکی از فرماندهان تیپ، گفت: "تا آنجا که من می‌دانم، ممکن است هزاران نفر را به قتل رسانده باشیم."

دوازده: آچار پیچ‌گوشتی و میخ‌ها را بشمارید ولی نیازی به شمارش کُشته‌ها نیست!

خط و مشیِ ژنرال شوارتسکف (Gen Schwarzkopf: ژنرال نورمن شوارتسکف فرمانده نیروهای آمریکا در عملیات «توفان صحرا» پسرِ ژنرال نورمن شوارتسکف [مأمور آمریکایی مستقر در تهران که در عملیات براندازی حکومت ملّی ایران در مرداد ماه سال ۱۳۳۲ توسط سازمان CIA دست داشت، وی در ژانویه ۲۰۱۳ بر اثر سرطان سقط شد.]) این بود که کشته‌های عراقی نباید شمارش شوند. یکی از افسران ارشدِ او فخر می‌فروخت که «در این روزگارانِ نوین، این اولین جنگی است که حساب هر آچار پیچ‌گوشتی و هر میخی نگه داشته می‌شود.» اما در مورد انسان‌ها، «من فکر نمی‌کنم هیچ‌کس شمار دقیق کشته‌های عراقی‌ها را بتواند ارائه کند.» در واقع شوارتسکف ارقامی را به کنگره ارائه داد که حاکی از کشته‌شدن دست کم یکصد هزار سرباز عراقی بود. ولی از تلفات غیرنظامیان هیچ‌گونه برآوردی ارائه نکرد.
کمی قبل از کریسمس ۱۹۹۱ "تراست آموزشی پزشکی" در لندن پژوهش جامعی درباره‌ی تلفات مزبور منتشر کرد. به موجب این گزارش، در حد ربع میلیون نفر مرد، زن و کودک مستقیماً در نتیجه‌ی حمله به عراق به رهبری آمریکا به قتل رسیدند یا جان باختند. این پژوهش برآوردهای دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا و فرانسه مبنی بر "بیش از دویست هزار کشته" را تأیید می‌کرد. اما، مقیاس این کشتارها هیچ‌گاه به آگاهی عمومی مردم غرب راه نیافت.

سیزده: حالا از جنگی با این وسعت کُشتار چه چیزی برای جهان مخابره شد؟ آیا این کُشتار ربع میلیون نفری به اندازه‌ی فوت مرحوم «مهسا امینی» در ایران، سرتیتر اخبار دنیا قرار گرفت؟

حدود یک دهه (دقت کنید یک دهه!) پس از جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱، کن جارک (ken jarecke)، عکاس آمریکایی از وجود سانسور یا قیچی حذفِ مطالب در مطبوعات «آزاد» سخن گفت. موضوع مورد اشاره‌ی وی عکسی نفس‌گیر از یک عراقی بود که پشت رُل اتومبیلش در جاده‌ی بصره جزغاله شده بود. او نیز همراه با صدها نفر دیگر به دست خلبانان آمریکایی در جریان تیراندازی‌های جنون‌آمیز موسوم به «شکار بوقلمون" به آتش کشیده شده بود. عراقی‌ها و خارجی‌های گیر افتاده و در حال فرار از کویت (غالباً «کارگران مهمان») قربانیان این کشتارها بودند.
فقط روزنامه‌ی بریتانیایی ابزرور عکس را چاپ کرد آن هم نه در صفحه اول که جای درستش بود. در ایالات متحد، تا دراز مدتی پس از پایان جنگ، بر این عکس سرپوش گذاشته شد. این تصویر، به تنهایی جعلی بودن این تبلیغ را که عملیاتِ "توفان صحرا" جنگی تقریباً بدون خونریزی، «تميز» و مثل «یک عمل جراحی دقیق» بود عریان کرد. جارک می‌گفت: «هیچ‌یک از مطبوعات نمی‌خواست عکسی را که گرفته بودم منتشر کند. بهانه‌شان این بود که عکس خیلی ناراحت‌کننده است و مردم دیگر مایل نیستند به این قبیل چیزها نگاه کنند. اما حقیقت این بود که تمام مطبوعاتِ ایالات متحد در حفظ سکوت درباره‌ی تبعات "جنگ خلیج (فارس)" و اینکه چه کسی مسئول آن بوده است، همدست شدند.»
تنها تصاویری که از این شقاوت‌ها در تلویزیون نشان دادند در بحثی تلویزیونی درباره‌ی گزارشگری جنگ در یک برنامه‌ی هنری دیرگاهی شبانه‌ی بی‌بی‌سی (احتمالاً آن‌موقع هم مثل الان، بیشتر سرشان را بر روی نقض حقوق بشر در ایران گرم کرده بودند!) به عنوان تصاویرِ پس‌زمینه، به صورت درهم و برهم و بدون منطق خاصی، به تصویر در آمد، در حالی که شرکت کنندگان در بحث ظاهراً از صحنه‌های مشمئزکننده‌ی پرده‌ی پشت سرشان بی‌خبر بودند.

چهارده: این آمریکایی که به ظاهر برای آزادی بیان مانند یک سگِ تشنه له‌له می‎زند و زبانش همیشه بیرون است. این آمریکای لبریز از شبکه‎‌های خصوصی تلویزیونی و رسانه‌‎های از هفت دولت آزاد:

مستندات تروریسم آمریکا مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود و از آن‌جایی که این حقایق را نمی‌توان منطقاً نفی کرد، کسانی که آنها را بر زبان جاری می‌سازند یا بر صفحه‌ی کاغذ می آورند، و رابطه‌های بدیهی بین آنها را نشان می‌دهند، صرف‌نظر از اینکه شاید خود آمریکایی باشند، اغلب با برچسب «ضد آمریکایی» مورد دشنام قرار می‌گیرند. در دهه‌ی ۱۹۳۰ هم علیه منتقدانی که "رایش سوم" خواهان ساکت کردنشان بود نازی‌ها برچسب "ضد آلمانی" را به کار می‌گرفتند.
رابرت کوپر، از مشاوران سیاست خارجی تونی بلر در زمانی که "حزب کار" در موضع اپوزیسیون قرار داشت، می‌گوید: "باید خود را به معیارهای دوگانه عادت دهیم." در عصر رسانه‌ها، عادت دادن به معیارهای دوگانه با تکرار جعلیات در پوشش «اخبار» تقویت می‌شود. مثلاً زندگی بعضی‌ها دارای ارزش رسانه‌ای است، در حالی که زندگی دیگران فاقد چنین ارزشی است. کشتن آنهایی که از «ما» هستند جنایت محسوب می‌شود؛ در حالی که سایرین نامردمانند.

پانزده: چرا و چگونه باید خود را به معیارهای دوگانه عادت دهیم؟!

وقتی پرزیدنت کلینتون، با این ادعا که کارخانه دارویی الشفا در سودان "کارخانه‌ی سلاح‌های شیمیایی" است، در سال ۱۹۸۸ دستور حمله‌ی موشکی علیه آن را صادر کرد، این اقدام با هر معیاری که در تصور آید، عمل تروریستی عمده‌ای بود. اطلاعات کامل وجود داشت که کارخانه‌ی مزبور یگانه منبعِ تولید ۹۰ درصدِ داروهای پایه در یکی از تنگدست‌ترین کشورها است.
کارخانه‌ی دارویی الشفا تنها کارخانه‌ای بود که کلروکوین، یعنی مؤثرترین دارو برای مداوای مالاریا، و داروهای ضد سل (یعنی نجات‌بخشِ جان بیش از یکصد هزار بیمار) با قیمت حدود فقط یک پوند استرلینگ در ماه را تولید می‌کرد. داروهای دامپزشکیِ نابودکننده‌ی انگل‌های منتشره از دام به انسان که یکی از علل اصلی مرگ و میر کودکان در سودان است، فقط در کارخانه دارویی الشفا تولید می‌شد. امّا رئیس جمهور آمریکای همیشه صلح‌دوست و مدعی حقوق بشر، دیگر دستورش را داده بود و از کسی کاری ساخته نبود!
جاناتان بلک از "بنیاد خاور نزدیک" (یک سازمان بشر دوستانه‌ی قابل احترام و ستایش) نوشت که در نتیجه‌ی حمله آمریکا، "ده‌ها هزار انسان _ که بسیاری از آنان کودکان بودند _ به مالاریا، سل و سایر بیماری‌های قابل علاج مبتلا شده و جان داده‌اند.... تحریم‌های آمریکا علیه سودان، ورود داروی کافی برای جبران کمبود جدیِ ناشی از نابودی کارخانه‌ی الشفا را ناممکن ساخته است."
در نتیجه‌ی بمباران کارخانه الشفا به دستور کلینتون، از آن تاریخ تاکنون چند نفر سودانی جان باخته‌اند؟ به گفته‌ی سفیر آلمان در سودان "چند ده هزار نفر حدسی منطقی است." دولت سودان خواستار تحقیقات سازمان ملل در این باره شده بود، اما واشنگتن از آن جلوگیری کرد. (کلمه‌ی تحقیق برای شما آشنا نیست؟ همه جا که نباید تحقیق کنند! هر جایی که آمریکا بخواهد مانند ماجرای سفارت آذربایجان در ایران، خوب است و هر جایی که آمریکا نخواهد مثل این‌جا، مثل مرگ جمال خاشقچی، جیز و اوف است!) هیچ‌یک از این مطالب به عنوان «خبر» گزارش نشده است. وقتی نعام چامسکی این اقدام تروریستیِ کلینتون را با انفجار سنگدلانه‌ی برج‌های دوقلوی نیویورک مقایسه کرد، مفسران سرشناس (از جمله یک نفر که او را به "سستی در مقابل فاشیسم" متهم می‌کرد.) دشنامش دادند.
مرزها و خطوط قرمز گزارشگری واقع‌نگر و فارغ از پیش‌داوری درباره‌ی هیچ موضوعی به اندازه‌ی اسرائیل به ظرافت ترسیم نشده است. با نقض قطعنامه‌های متعدد سازمان ملل و قانون بین الملل دست‌کم نیم قرن است که فلسطینی‌ها را از حق بازگشت به خانه‌هاشان محروم کرده‌اند. در درخواست عقب‌نشینی اسرائیل از "کرانه باختری" و غزه، شورای امنیت سازمان ملل از کلماتی مشابهِ قطعنامه‌ای استفاده کرد که در سال ۱۹۹۰ خواستار عقب‌نشینی عراق از کویت بود. وقتی عراق به آن قطعنامه عمل نکرد، ائتلافِ تحت رهبری آمریکا به عراق حمله و کویت را آزاد کرد. در مقام مقایسه، با اینکه اسرائیل به قطعنامه شورای امنیت اعتنایی نکرده، اما از حمایت‌های اقتصادی و نظامی فزاینده‌ی غرب، و عمدتاً آمریکا، برخوردار شده است.
در غرب، به استثنای چند روزنامه‌نگار شرافتمند، رویدادهای فلسطین را منازعات دو رقیب متخاصم گزارش می‌کنند، نه به شکل ستمگری‌های یک اشغالگر ناقضِ قانون از یک سو، و مقاومت مردمیِ کسانی که سرزمینشان اشغال شده است از سوی دیگر. رژیم اسرائیل همچنان درباره چگونگی انعکاس اخبار مهم بین‌المللی تصمیم می‌گیرد. مثلاً اسرائیلی‌ها "به دست تروریست‌ها به قتل می‌رسند" - حال آنکه، پس از "زد و خورد با نیروهای امنیتی" تعدادی از فلسطینی‌ها "به هلاکت می‌رسند". در غرب، به استثنای چند روزنامه‌نگار شرافتمند، بین یک نیروی نظامیِ عظیمِ مسلح به قدرت اتمی و دارای تانک و جت‌های جنگنده و بالگردهای توپدار در یک سو و جمعی نوجوان تیرکمان به دست در سوی دیگر به ندرت تمایز قائل می‌شوند.
در گزارش کردن سیاست ترور فلسطینیان به دست اسرائیل، بی بی سی واژه‌ی "قتل هدف‌های مشخص" را به کار می‌برد. این‌ها واژه‌های گوش‌نوازتری است که سخنگویان اسرائیلی به کار می‌گیرند. ندرتاً گزارش می‌شود که از صدها کشته و هزاران مجروح انتفاضه‌ی دوم، ۹۰ درصدشان غیر نظامیان فلسطینی بودند، ۴۵ درصد زیر هجده سال داشتند، و ۶۰ درصد وقتی هدف گلوله‌های اسرائیل قرار گرفتند که در خانه، مدرسه و محل کارشان بودند.

شانزده: و این آمریکایی‎‌های تولیدکننده‎‌ی فیلم‌‎های علمی_تخیّلی و ابرقهرمانی!

دان رادر، مجری تلویزیونی مشهور آمریکایی، به بینندگانش در سرتاسر خاک ایالات متحد گفت: «یک چیز است که همه‌ی ما درباره‌اش متفق‌القوليم. و این قهرمانیِ آن ۱۴۸ آمریکایی‌ای است که جانشان را نثار بقای آزادی [این کلمه برای شما آشنا نیست؟ یادتان است همین چند ماه پیش بایدن، نگران آزادی مردم ایران بود؟!] کردند.» حالا حقیقت چیست؟ حقیقت این است که یک چهارم آن ۱۴۸ نفر، مثل رفقای بریتانیایی‌شان، به دست آمریکایی‌های دیگر به هلاکت رسیده بودند. علاوه بر این، متون رسمی‌ای که مرگ قهرمانانه‎‌ی آمریکایی‌ها را توصیف می‌کرد، روایت‌هایی جعلی بود. هرگاه حقایقِ بزرگ قلم گرفته شوند، افسانه‌ها جای‌شان را می‌گیرند، و ماهیت و شیوه‌ی عمل قدرت بزرگ هرگز برای عموم روشن نمی‌شود.
  • پیشنهاد می‎‌کنم در این رابطه، فیلم کمدی «خبرنگاران ویژه» (Special Correspondents) محصول سال ۲۰۱۶، به کارگردانی ریکی جرویس را تماشا کنید:
https://www.aparat.com/v/2Uh95/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DA%AF%D8%B1_%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87_%7C_%D8%AF%D9%88%D8%A8%D9%84%D9%87_%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C

هفده: چرا امثال آمریکا حق ندارند درباره‌‌ی آزادی، صلح، حقوق بشر و یا نگرانی از خشونت در دیگر کشورها حتی یک گرم شکر اضافی بخورند؟

رد پای خونریزی‌های ایالات متحد را پایانی نیست از به زنجیر کشیدن فیلیپین و آمریکای مرکزی گرفته تا بزرگترین اقدام تروریستی همه‌ی ادوار يعنی بمباران هیروشیما و ناکازاکی؛ از ویران کردن هندوچین (مثلاً، کشتار ششصد هزار دهقان در کامبوجِ بی‌طرف و استفاده از مواد شیمیایی علیه مردم غیر نظامی و کشتارشان از گرسنگیِ هلاکت بار) گرفته تا سرنگونیِ یک هواپیمای مسافربری ایران و بمباران زندانیان جنگی در یک قلعه‌ی گِل‌‎ساخت در افغانستان. از نقشش در پیدایش و رشد گروهک‎‌هایی همچون طالبان و داعش گرفته تا حمایت تسلیحاتی از آن‎‌ها. از راه‎‌انداختن جنگ‌‎های مصلحتی و نمایشی برای از بین بردن آن‌‎ها گرفته تا حمایت برای بازسازی و برگردانندن آن‎‌ها! بالاخره چرخ اقتصاد نظامی آمریکا باید یک جوری بچرخد دیگر!
  • پ.نِ یک:
در نوشتن این یادداشت، از کتاب کاملاً مستند «اربابان جدید جهان» نوشته‌ی «جان پیلجر» (JOHN PILGER) کمک زیادی گرفته شده است. می‌گویم کتاب کاملاً مستند، برای این‎که منبع تمام پاراگراف‎‌ها و جزئیات کتاب را در انتهای آن خواهید یافت. به فضل خدای عزیز از محتویات این کتاب، هنوز هم خواهم نوشت.
  • پ.نِ دو:
جان پیلجر، خبرنگار، مستند ساز و نویسنده استرالیایی الاصل، کتاب خوب دیگری به نام «به من دروغ نگو (گزارش‌هایی تاریخ‎‌ساز از روزنامه‌‎نگاران کاوشگر)» دارد که اگر عمری باقی بود و توانی، درباره‎‌ی آن هم خواهم نوشت.
یادداشت مرتبط: ?
https://virgool.io/Trojan-horse/%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%88-bbc-%D8%AF%D8%B1-%DB%B4-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%DB%B1%DB%B3%DB%B2%DB%B5%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%B3-%D8%B3%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A2%D9%86-%D9%BE%DB%8C-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%AF-nvfrnncpwn63
سه یادداشت پیشین: ?
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%AD%D9%8F%D8%B3%D9%86-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%81-%D8%A8%D9%88%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%B4-fenmkhdwad6i
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D9%87%D9%86%D9%88%D8%B2-%D9%88-%D9%87%D9%85%DA%86%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%B7%D9%88%D9%81%D8%A7%D9%86-lkrq8rnzjhan
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%DA%AF%D9%88%D8%B1-%D9%BE%D8%AF%D8%B1%D9%90-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-yvoqetfjn0xn
اگر بهانه‌ی برای نوشتن می‌خواهید به انتشارات «چالش هفته» سر بزنید. ✍
اگر کمی حال خوب می‌خواهید، در لابلای یادداشت‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» بگردید. ?
پیشنهاد: عضویت در کانال گروه عمومی چت ویرگولی‎ها در ایتا به سرپرستی دوست ارجمندم آقای صابر طباطبائی ?
حُسن ختام:
یک عذرخواهی:

از تمام دوستان موافق، مخالف و حتی منافقی که در زیر یادداشت‌هایم نظر می‌نویسند، متشکرم. حضور و همراهی شما باعث افتخار بنده است. امّا ترجیح می‌دهم تنها به بخشی از نظرها پاسخ دهم و به جای پرداختن به نظرهای نامرتبط با متن، حاشیه‌ای و مستعد برای درگرفتن بحث‌های بی‌خود، وقت و عُمر اندکم را صرف کارهای مفیدتری کنم. پس معذرت بنده را بپذیرید. ?

یک باگ جدید و کمتر دیده‌شده در ویرگول که چند روزی است گریبانم را گرفته است!

به دلیل به وجود آمدن این مشکل، نزدیک به یک هفته است که یادداشت جدیدی نمی‌توانم ایجاد کنم! تنها می‌توانم پیش‌نویس‌هایم را ویرایش و منتشر کنم و یا پیش‌نویس‌ها را دو تا یکی کنم تا جا برای یک یادداشت باز شود. اطلاع هم داده‌ام. تصویر هم فرستاده‌ام. پاسخ هم داده‌اند ولی فعلاً مشکل به قّوت خود باقی است! ?

کتابفیلمایرانحقوق بشرمرگ بر آمریکا
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید