۴ سال پیش یادداشتی با نام «ما به حُسن تصادفها مدیون هستیم!» را نوشتم.
سه سال پیش یادداشتی نوشتم تحت عنوان «عزیزم بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟!» و دو سال پیش یک نفر زیر این یادداشت نوشت:
من میخوام یه گروه تروریستی تشکیل بدم و آذربایجان ایران و جدا کنم.
۷ بهمن ۱۴۰۱ یک نفر به سفارت آذربایجان حمله کرد و آن ماجرای پرحاشیه درست شد.
همان ۷ بهمن ۱۴۰۱، یکی از کاربران محترم ویرگول که این یادداشت و این نظر را خوانده بود، نوشت:
آقای دستانداز هر وقت میام پستهای شما رو میخونم، هم پستهایی که نوشتین جالب و جذابن هم کامنتها، نمونهاش این کامنت، اونم وقتی الان یاد اوضاع قمر در عقرب ایران و جمهوری آذربایجان میفتم.
بنده هم در پاسخ نوشتم:
عدل شما باید همین امروز، این نظر رو بخونید. عجیب نیست؟ این همون چیزهایی است که آدم از علّتشان سر در نمیآورد. باور کنید هر چند وقت یکبار یک همچون ماجرای شبیه و عجیبی رو تجربه میکنم. بعید نیست عامل تیراندازی به سفارت آذربایجان همین بنده خدا باشه:)
بگذریم!
دیروز به مناسبت ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ یادداشت «هنوز و همچنان: ایستاده در طوفان!» را منتشر کردم.
دیشب به بستر رفتم و طبق عادت مالوف، یک کتاب کاغذی را به دست گرفتم و تا جایی که چشمهایم تاب و توان داشت مطالعه کردم. بعد که چشمهایم خسته شدند نوبت به کتاب صوتی رسید. سه چهار شب قبل را با کتاب صوتی «خیابان میگل» و صدای نازنین «بهروز رضوی» به خواب رفتم. باید از بین ۱۴۸ کتاب صوتی داخل پوشه، یکی را که هنوز گوش نکرده بودم را انتخاب میکردم. چند بار فهرست را بالا و پایین کردم و به طور خیلی حسّی، کتاب صوتی «بوی خوش» را، بدون اینکه بدانم دربارهی چیست و یا چه وقت و به چه دلیلی دریافتش کردم، انتخاب کردم. شروع کردم به گوش کردن و همین که دو سه دقیقهای گذشت با خودم گفتم نکند معمای داستان، دربارهی همان چیزی است که فکر میکنم؟ هر چه داستان پیش رفت، شوق و ذوق و شگفتزدگیام، بیشتر و بیشتر شد. فکر میکنید کتاب دربارهی چه موضوعی بود؟!
«انقلاب»، کتاب صوتی حاوی چند داستان کوتاه با موضوع «انقلاب» برای نوجوانان بود. درست است که کتاب برای نوجوانان بود. ولی فکر کنید گوش دادن به یک داستان کوتاه با نام «روز تولد» که دربارهی «انقلاب» باشد، کسی مثل دستانداز که عدل همان روز بعد شش سال در ویرگول بودن، برای اولین بار به مناسبت سالگرد تولد انقلاب یادداشت نوشته است را چقدر شگفتزده میکند؟!
«الْحَمْدُ لله عَلَى کُلِّ نِعْمَةٍ وَ أَسْأَلُ اللهَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ وَ أَعُوذُ باللهِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ وَ أَسْتَغْفِرُ اللهَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ»
داستان «روز تولد» نوشتهی «الف امانتدار» را میتوانید از اینجا گوش دهید.
شادی روح امام خمینی (ره) و شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و شهدای امنیت و تمام از دنیارفتگان پاکسیرت، صلوات: «ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ»
دو یادداشت پیشین:
حُسن ختام: به نقل از کتاب «اقیانوس انتهای جاده» نوشتهی «نیل گیمن»
دلتنگ کودکیام نیستم، اما دلم تنگ شده برای زمانی که از چیزهای کوچک لذت میبردم، حتی اگر چیزهای بزرگتر در حال نابودی بودند.