تا دلی آتش نگیرد حرف جانسوزی نگوید / حال ما خواهی اگر، در گفتهی ما جستجو کن! (نظام وفا آرانی) ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com مختصات جغرافیایی قلبم: 35° 42′ 3.51″ N, 51° 23′ 28.13″ E
گور پدرِ کتاب!
متن کامل یادداشت در «سایت دستانداز» منتشر شده و این پُست فقط شرحی کوتاه از آن یادداشت است. لینک یادداشت کامل، در پایان متن لحاظ شده است.
گاهی در هنگام خواندن کتابهایی کاملاً بیربط، از نویسندگانی که شاید حتی اسم یکدیگر را هم نشنیده باشند (مثلاً بعید میدانم راهب تبّتی، نام مولانا و شمس تبریزی را شنیده باشد!)، به نکاتی میرسم که اگر فرصت کنم آنها را در کنار هم قرار دهم، پیام خاصی در بر خواهند داشت. یادداشت «گور پدرِ کتاب!» نیز از این جنس است.
در این یادداشت، از هفت کتاب، نام و بهره بُردهام:
- «قرآن کریم»
- نامه «ابن عربی» به «فخر رازی»
- «دندان ببر» اثر «موریس لبلان»
- «غار پیشینیان» اثر «لوبسانگ رامپا»
- «گفت و گو با خدا» اثر «نیل دونالد والش»
- «قدرت خواندن؛ از سقراط تا توییتر» اثر «فرانک فوردی»
- «گربهای که کتابها را نجات داد» اثر «سوسوکه ناتسوکاوا»
- «عارف جانسوخته (داستان شورانگیز زندگی مولانا)» اثر «مهستی بحرینی»
مروری بر تیترهای داخل یادداشت:
- دیگر مخوانش! مخوانش! مخوانش!
- افلاطون "مثل چی" از کتاب میترسید!
- دانشمان را از زندهای بگیریم که نمیرد!
- کتابها نمیتوانند به جای تو زندگی کنند!
- دانش معنوی، به کلمه و عبارت در نمیآید!
- کسانی که مطالعه میکنند چهار مدل هستند!
- مسمومیت روانی ناشی از خواندن نوشتههای متضاد!
- کلمات، نامطمئنترین "منبع دریافت حقیقت" هستند!
در این یادداشت چه میخواهم بگویم:
اینروزها، بیشتر، ما را از فضای مجازی و فرهنگ دیجیتال میترسانند و کمتر کسی از خطر کتاب و یا هر نوعی دیگر از نوشتار، برای ما سخن میگوید. ما اگر فرزندمان را در حال خواندن کتاب ببینیم خیلی خوشحال میشویم و میگوییم همین که سرش توی گوشی همراه و اینترنت نیست، خیلی خوب است. حال آنکه بعید نیست کتابی که در دست دارد، مخاطرات به مراتب بیشتری برای او به دنبال داشته باشد. یا وقتی در اینترنت است و در حال خواندن یک متن، خوشحال میشویم که او دارد از اینترنت برای مطالعه استفاده میکند. و کمتر روی این مسئله دقت میکنیم که به هر کلمهای، باید با احتیاط نزدیک شد و یا اینکه حتی به شیئی دوستداشتنی مانند کتاب باید با احتیاط و با دو دوتا چهارتا مواجه شد.

یادداشتهای مرتبط:
چرا باید تمام کتابهای درسیای که خواندیم را آتش بزنیم؟!
چرا اگر همه مینوشتند و میخواندند، دنیا قشنگتر میشد؟!
نویسندگی،بازی با آتش است و نوشتن، سوختن!
کتاب را نخوانیم،کتاب را اقامه کنیم!
فهرست تمام پستهای «دستانداز» (از الف تا ی) به همّت: "آقای عمومی عزیز"
سه یادداشت پیشین:
اگر بهانهی برای نوشتن میخواهید به انتشارات «چالش هفته» سر بزنید.

اگر کمی حال خوب میخواهید، در لابلای یادداشتهای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» بگردید.

حُسن ختام: به نقل از "کتاب زمان دست دوم" نوشتهی "سوتلانا الکسیویچ"
مهمترین چیز کار روانی است ... کتاب ... شما میتوانید بیست سال همان لباس را بپوشید، دو کت برای یک عمر کافی است، اما شما نمیتوانید بدون آثار پوشکین یا کارهای گورکی زندگی کنید.
دو عنوان از یادداشتهای کاملاً احتمالی بعدی:
ماجرای عجیب مرد ریشویی که یک گونی بزرگ در دست داشت!
اینا رو بخون (۹) [منتخبینی که شاید الگوریتم ویرگول انتخاب نکند!]
در صورت تمایل، متن کامل این یادداشت را در سایت «دستانداز» مطالعه فرمایید.
مطلبی دیگر از این نویسنده
فرشتگی نکن!
مطلبی دیگر در همین موضوع
چرا ملاصالح باید این تجربه های سخت را از سر بگذراند؟
بر اساس علایق شما
آنچه گذشت: خاصه امتحانات!