محصول یه اشتباه نابخشودنیه.این که با شنیدن صوت قرآن غمگین می شیم.حالا چرا این اتفاق می افته؟از زمون کودکی بیشترین مکانی که شما صوت قرآن رو شنیدید کجاها بوده؟بله فقط در مراسم های عزاداری و سوگ!از مراسم ختم عزیزانمون گرفته تا مراسم ختم غریبه ها.اشتباهی که باعث شد ذهن ما به محض شنیدن صوت زیبای قرآن ما رو به یاد مرگ بندازه تا به یاد زندگی.وقتی از همون بچگی به من یاد دادن که با شنیدن صدای قرآن یاد مرگ عزیزانم بیفتم،چه جوری می تونم با شنیدن صوت قرآن،هر چند زیبا،حال کنم؟!
چرا به جای اینکه با شنیدن صوت قرآن،حالمون خوب بشه و دچار انبساط خاطر بشیم،باید غم بر روی دلمون آوار بشه؟درسته یاد مرگ خیلی هم خوبه و از جمله مواردیه که باعث می شه آدم کمتر دست از پا خطا کنه.ولی چرا فقط این اتفاق،باید با شنیدن صدای قرآن اتفاق بیفته؟اونایی که دستی بر آتش دارن خوب می دونند که درسته در جای جای قرآن،خدا ما رو به یاد مرگ و روز معاد می ندازه،ولی همه اینا واسه اینه که ما تا زنده ایم،زندگی بهتر و تمیزتری رو برای خودمون و دیگران،رقم بزنیم.
خدا نبخشه اونایی که باعث شدن ما این نکته رو فراموش کنیم که:«قرآن کتاب زندگیه،نه مرگ.»و ما رو از قرآن ترسوندن و دورمون کردن از اون.
خدا نبخشه اونایی که هر وقت از قرآن صحبت کردن فقط از قهر و غضب خدا گفتند و به ما نگفتند که رحمت خدا از غضبش،سبقت می گیره و از آیات امید بخش قرآن چیزی بهمون نگفتند:
اگه ما در کنار دعوت از قاریان قرآن برای مراسم های عزاداری و سوگواری،از اونا برای مراسم های شادی مونم دعوت می کردیم،چی می شد؟چرا با شنیدن عبارت«قرآن مجلسی»فقط به یاد مجلس غم و ماتم و عزا می افتیم تا مجلس شادی؟نکنه فقط یه قرآن باید به صورت نمایشی در سفره عقد قرار بگیره و والسلام؟نکنه مجالس شادی جای قرائت قرآن نیست؟چه کسی این رو تو ذهن ما فرو کرده که قرآن برای مراسمای عزاست و برای مجالس شادیمون،شگون نداره؟!الان کاربرد قرآن توی زندگی ما کجاست؟نکنه قرآن فقط واسه اینه که سالی سه شب بریم مسجد و به مثابه شیئی که خیلی ازش چیزی نمی دونیم و کاری به محتویاتش نداریم،اون رو روی سرمون بگیریم و حاجت بطلبیم؟!نکنه قرآن یه شیئی هست که مسافرامون رو باید از زیرش رد کنیم تا سالم به مقصد برسن؟!نکنه...؟!
خیلی از کسانی که مسلمون نیستن،برای یکبارم که شده،ترجمه قرآن رو مطالعه کردن.ای کاش ما که به اصطلاح مسلمونیم یکبار یه ترجمه روان از قرآن رو بدون هیچ پیش داوری قبلی و حداقل با این گمان که یه نویسنده خوب و بین المللی اون رو نوشته که برای نوشتن اون موفق به کسب جایزه نوبل ادبیات شده،با اشتیاق می خوندیم.
اگه دلتون خواست به تلاوت زیبا و دلنشین این پسر نوجوون گوش بدید و لذّت ببرید:
مطلب قبلیم:
خیلی وقته که کسی با هشتگ«حال خوبتو با من تقسیم کن»مطلبی ننوشته.ولی چند وقتی است که حالم با خوندن مطالب دوست جدید ویرگولی مون«Hooman.Mazin»خوب می شه.می خواستم از همین جا از ایشون تشکر کنم و ازشون خواهش کنم که همچنان به کارشون ادامه بدن و ما رو مثل دوستانی چون«لرد لندلس»که دلمون رو بردند و رفتند،تنها نذارند.شبتون خوش.