در بدترین ما آنقدر خوبی هست و در بهترین ما آنقدر بدی هست که هیچ یک از ما را شایسته نیست که از دیگران عیب جویی کنیم.(ویلیام شکسپیر)
یک:
دیدی این لامصبا بنزین رو چه یهویی گرون کردن؟
آره مثل اون آمپول زنایی که برای اینکه آخ و ناله ی مریض رو نشنون،یه«خودت رو شُل کن،نفس عمیق بکش هم نمی گن!»،یه دفعه سوزن آمپول رو تا ته فرو می کنن تو...!
دو:
می خوام مشهور بشم،چه کار کنم؟!
کار اشتباهی می کنی!
نپرسیدم اشتباهه یا درسته،پرسیدم چه کار کنم؟
هیچی فقط این رو بدون که برای مشهور شدن نباید اصلاً به مشهور شدن فکر نکنی!
مگه می شه؟یعنی همه اینجوری مشهور شدن؟
ببین اینایی که می بینی مشهور شدند،اکثراً به مشهور شدن فکر نکردند.فقط سعی کردند کارشون رو با علاقه و به نحو احسن انجام بدن.البته مشاهیر درست و درمون رو می گم نه این چهره های بزک کرده و شامورتی بازی که با موج سواری و یا به هر حیله ای خودشون رو مشهور کردند و می کنند!
سه:
اینقدر جلو بچه ها نگو بدهکارم بدهکارم!
مگه ایرادش چیه؟بذار بدونن باباشون بدهکاره کمتر ریخت و پاش کنند!
ایرادش اینه که دیروز مربی مهد از بچه پرسیده:«بزرگ شدی می خوای چه کاره بشی؟»اونم گفته:«می خوام مثل بابام بدهکار شم!»
چهار:
برای همه این سوال پیش اومده که چرا تو برای هیچ کدوم از بستگان که می میرند گریه نمی کنی و لباس مشکی هم نمی پوشی؟
یادته که من یه زمونی بیشتر از همه برای مرگ فک و فامیل گریه می کردم و لباس مشکیمم به این راحتی ها از تن در نمی آوردم؟
آره،خوب یادمه ولی نه به اون شوری شور و نه به این بی نمکی!
راستش بعد کلّی فکر درباره ی این قضیه آخرش به این نتیجه رسیدم که همه ی ما تا صد سال دیگه با یکی از هزار راه برای مردن،می میریم و هیچ اثری ام ازمون روی زمین نمی مونه.
خُب که چی؟!
همین دیگه:«برای این که خیال خودم رو یکبار برای همیشه راحت کنم توی یه رزمایش ذهنی هم خودم و هم همه ی کسانی رو که می شناختم رو کشتم و خاک کردم و فاتحه شونم خوندم!»
پنج:
شغل شما چیه؟
سخت ترین شغل دنیا!
ولی من شنیده بودم که شما کفّاش هستید؟!
درست شنیدی!
فکر نمی کنم کفاشی سخت ترین شغل دنیا باشه ها!
جوون هر شغلی که عاشقش باشی،سخت ترین شغل دنیاست!
چرا؟
برای اینکه وقتی عاشق یه شغلی باشی دیگه به سود و زیانش فکر نمی کنی،سخت کار می کنی،خستگی حالیت نمی شه،تا اونجایی که می تونی واسش مایه می ذاری،پیرت می کنه کورت می کنه ولی تو تا روزی که زنده ای بازم می خوای انجامش بدی،اینجوری اون شغل می شه سخت ترین شغل دنیا!
شش:
سخنرانی فلانی رو دیشب دیدی؟
نه!چی گفت؟
داشت می گفت...
هر چی گفته درسته!
شوخی کردم راستش این حرفا رو فلانی نگفت،بهمانی گفت!
اگر بهمانی گفته بیخود گفته،همش چرت و پرته!
چی شد تا صاحب حرفا عوض شد،نظر توام از زمین تا آسمون عوض شد؟
آره،واسه ی من خیلی مهمه که چه حرفی از دهن کی در میاد!
گفت مجنون گر همه روی زمین/هر زمان بر من کنندی آفرین/من نخواهم آفرین هیچ کس/مدح من دشنام لیلی باد و بس.(عطار)
گفت و گوهای پراکنده ی قبلیم:
دو مطلبی که هفته ی قبل منتشر کردم:
از این به بعد اگر بتوانم با انتشار هر مطلب لینک یکی از مطالب قدیمیم که مورد استقبال قرار گرفته را هم می گذارم:این مطلب را در پنجمین روز ورودم به ویرگول(۰۶ تیر ۱۳۹۶)منتشر کردم:
دوستان محبّت کردند و در دو روز اخیر با این دو مطلب خواندنی،از بهترین دوست خودشان نوشتند:
جدیدترین مطلب منتشر شده با هشتگ«حال خوبتو با من تقسیم کن»توسط یکی از دوستان عزیز:
پیشنهاد می کنم این مطلب خواندنی را هم از دست ندهید:
حُسن ختام:شعری زیبا از شاعرِ افغان،آقای محمد کاظم کاظمی:
کوه،پابند گرانجانی است
آسمان در نابسامانی است
ریشه ی نامردمی زنده است
زیر یک برف زمستانی است
فتنه را گفتید خوابیده؟
فتنه بیدار است، پنهانی است
هر که را شغلی است در عالم
شغل بعضی ها مسلمانی است
از جوانمردان دوران اند
کارهاشان افتد و دانی است
عید آن مردم به غارت رفت
چشم این مردم به قربانی است
داغ آن مردم به دل ها بود
داغ این مردم به پیشانی است
کِشت اگر این گونه خواهد بود
حیف آن ابری که بارانی است
یک نفر امروز عاشق شد
کوچه مان امشب چراغانی است
شعر روی دست شاعر مُرد
درد از آن سانی که می دانی است
صحبت از قطع درختان بود
ابلهان گفتند: عرفانی است
لاجرم اصلاح ما مردم
کار استادان سلمانی است
لب فروبستن در این ایام
اولین شرط سخندانی است
یک نفر در زیر باران مُرد
کوچه اما غرق مهمانی است!